مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

 

مرحوم آخوند، دفع افسد به فاسد کرد! 
 
«آیت الله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و مشروطیت ایران» در گفت وشنود با حجت الاسلام والمسلمین شیخ عبدالرضا کفایی خراسانی. منش فکری وعملی آیت الله العظمی آخوند محمد کاظم خراسانی از رهبران مشروطیت درنجف اشرف، از جمله مقولاتی است که هنوز در کانون بررسی و نقد محققان قرار دارد.

در گفت وشنود پیش روی، حجت الاسلام والمسلمین شیخ عبدالرضا کفایی خراسانی فرزند آیت‌الله حاج میرزا احمد کفایی خراسانی و نواده آخوند…
درآمد:
              منش فکری وعملی آیت الله العظمی آخوند محمد کاظم خراسانی از رهبران مشروطیت درنجف اشرف، از جمله مقولاتی است که هنوز در کانون بررسی و نقد محققان قرار دارد. در گفت وشنود پیش روی، حجت الاسلام والمسلمین شیخ عبدالرضا کفایی خراسانی فرزند آیت‌الله حاج میرزا احمد کفایی خراسانی و نواده آخوند، به بازگویی و تحلیل رفتار نیای خویش در نهضت مشروطه ایران پرداخته است.
                                                                                                                                  
□ مرحوم آیت الله العظمی آخوند محمدکاظم خراسانی، عمری را صرف پژوهشهای اصولی و فقهی کرد و در این زمینه صاحب جایگاهی والا و یگانه بود. چه شد که ایشان وارد عرصه سیاست و مشروطیت شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در دوره قاجار حکام ستمگری چون ظل‌السلطان که مقر حکومتش در اصفهان بود، اما در واقع در بخش اعظم ایران نفوذ داشت، از ظلم و تعدی به رعایا، هیچ چیزی کم نمی‌گذاشتند. حکومت مرکزی هم که ضعیف بود و همین امر باعث می‌شد حکام هر کاری که دلشان می‌خواست بکنند. حساب و کتاب و بازخواستی هم که در کار نبود. طبیعتاً اخبار این ظلم و جورها به مرحوم آخوند می‌رسید. مرحوم حاج ملا هاشم خراسانی نقل کرده است که: در جریان مشروطیت به نجف و نزد مرحوم آخوند رفتم و ایشان ده هزار نامه از مردم ایران را به من نشان دادند که همگی شکایت از جور حکام بود!
پدرم می‌فرمودند: از سال 1321 قمری، شکایات مردم ایران از ظلم پادشاهان و شاهزادگان قاجار به گوش مراجع نجف می‌رسید، لذا مرحوم آخوند خراسانی، حاج میرزا حسین خلیلی، شیخ محمدحسین ممقانی و فاضل شربیانی جلساتی را بدون حضور کسی تشکیل می‌دادند و درباره مسائل مختلف ایران بحث می‌کردند تا راه‌ حلی پیدا کنند. فاضل شربیانی در سال 1322 و شیخ محمدحسن ممقانی در سال 1323 و قبل از قضیه مشروطه فوت کردند و همه مسئولیتها به دوش مرحوم آخوند و میرزا حسین خلیلی افتاد. مرحوم آخوند فوق‌العاده واقع‌بین بود و ابداً فکر نمی‌کرد یک روحانی فقط موظف است جواب مسائل شرعی مردم را بدهد و احترام آنها را جلب کند، بلکه عمیقاً معتقد بود باید به دردها و مسائل مردم رسید و برایشان راه چاره یافت. ایشان معتقد بود روحانی واقعی، از آنجا که از سویی عالم و آگاه و از سوی دیگر مهذب و متخلق است، بیش از هر کس دیگری صلاحیت این کار را دارد، لذا وقتی در جریان ظلمهایی که مردم را به ستوه آورده بود قرار گرفت، بدیهی است نمی‌توانست بی‌اعتنا بماند. تمام احکام شرع برای سعادت دنیا و آخرت مردم بیان شده‌اند و بدیهی است وقتی حکومتی مجری این احکام نباشد، یک روحانی با نفوذی که در مردم دارد، باید برای رهایی آنان از جور حاکمان تلاش کند و صرفاً به درس و بحث نپردازد. به نظر بنده این یکی از عوامل برای دخالت مرحوم آخوند خراسانی در جریان مشروطیت بود…
 
□ و البته مخالفت با نفوذ جریانی که با اساس دین مخالف بود. این طور نیست؟
همین‌طور است. این عامل از عامل قبل مهم‌تر هم هست. مرحوم آخوند می‌دید انقلاب مشروطه، در واقع ریشه در افکار غربی دارد. از دوران صدارت امیرکبیر عده‌ای از جوانان برای تحصیل علوم جدید به غرب رفتند و بسیاری از آنان شیفته غرب شدند. البته عده‌ای هم حقیقتاً کسب علم کردند و با توشه‌های ارزشمندی به کشور بازگشتند. افکار دموکراتیک در غرب، از سویی با استبداد مبارزه می‌کردند و از سوی دیگر در مقابل دین و کلیسا ایستاده بودند. همین نگاه از غرب به شرق هم منتقل شد و در نتیجه تحصیلکرده‌های ایران هم، پیشرفت جامعه را تقابل با استبداد و نیز دین تلقی کردند و لذا استبدادستیزی و دین‌ستیزی در کنار هم در انقلاب مشروطه مطرح شد! مردم هم که از دست حکام قاجار به تنگ آمده بودند و می‌دیدند غرب حکومتهای استبدادی را یکی پس از دیگری نابوده کرده و به زندگی مرفه مادی رسیده است، لذا تصمیم گرفتند علیه حکومت استبدادی قاجار قیام کنند.
مرحوم آخوند و همفکران ایشان با توجه به عنصر دین‌ستیزی انقلاب مشروطه احساس مسئولیت کردند که در این قضیه دخالت کنند، زیرا این امکان وجود داشت حرکت ضد استبدادی مشروطه در غیبت روحانیون به حرکتی ضد دینی هم تبدیل شود، در حالی که حضور آنها باعث می‌شد در عین حال که نهضت علیه استبداد حرکت می‌کند، نقش دین هم حفظ شود و اساس دین به خطر نیفتد.
 
□ آیا این خطر وجود نداشت که برخی از جریانات غیر مذهبی با رویکردهایشان به اعتبار روحانیت لطمه بزنند؟ همان اتفاقی که در عمل هم رخ داد؟
قطعاً این خطر وجود داشت و به همین دلیل روحانیت بر سر یک دو راهی قرار گرفت. یک راه این بود که روحانیت در این قیامی که داشت همه کشور را فرا می‌گرفت دخالت نکند و خود را کنار بکشد تا حریمش حفظ شود و به اعتبار او لطمه‌ای وارد نشود. راه دیگر این بود که روحانیت به تکلیف خود که در کنار مردم بودن است، عمل کند و در حفظ حریم دین و پاسداری از اساس آن، حتی از اینکه چهره او لکه‌دار شود، بیمی به دل راه ندهد. امثال آخوند خراسانی این خطر را به جان خریدند تا اساس دین محفوظ بماند.
  
 
□ اشاره کردید مرحوم آخوند خراسانی از نفوذ غرب‌گرایان در جریان مشروطه و قدرت پیدا کردن آنان نگران بود. آیا برای این موضوع سندی هم وجود دارد؟
بله، مرحوم فاضل لنکرانی، پدر آیت‌الله شیخ محمد فاضل لنکرانی نقل می‌کردند که: روزی خدمت آیت‌الله بروجردی عرض کردم: ای کاش مرحوم آخوند در قضیه مشروطه مداخله نمی‌کرد. مرحوم آقای بروجردی مخالفت کردند و گفتند: «مرحوم آقای آخوند با این کار خود را فدای اسلام کرد، اما متأسفانه روحانیت ما عمق فکر ایشان را نداشت و همراهی نکرد و به‌ جای ایجاد وحدت، تفرقه و دو دستگی ایجاد شد»!
مرحوم آخوند می‌دانست ممکن است مردم به روحانیت بدبین شوند، اما این خطر را به جان خرید، زیرا حفظ اساس دین را وظیفه خود می‌دانست.
 
□ شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری هم قائل به دخالت در مشروطه بود. به نظر شما چه تفاوتی بین دیدگاه وی و مرحوم آخوند و سایر روحانیون وجود داشت؟
در نهضت مشروطه جریانی وجود داشت که تنها نظارت بر نهضت را کافی نمی‌دانست و قائل به دخالت در آن بود. این جریان در عین حال که معتقد بود باید ریشه حکومت استبداد را کند، نقش روحانیت را تنها جلوگیری از عوامل ضد دینی نمی‌دانست، بلکه معتقد بود روحانیت باید در شکل‌دهی به حکومت آینده دخالت تام و تمام داشته باشد و با یاری مردم مشروطه مشروعی را تأسیس کند. این دیدگاه مربوط به مرحوم شیخ فضل الله نوری بود.
 
□ در واقع یک جور حکومت اسلامی دموکراتیک. چهره‌های شاخص این جریان غیر از شیخ فضل الله چه کسانی بودند؟
همین‌طور است. غیر از شیخ فضل‌الله نوری، مرحوم آخوند قربانعلی زنجانی و حاج شیخ حسن آقا مجتهد تبریزی و آخوند ملا محمدعلی آملی به مشروطه مشروعه قائل بودند.
 
□ بنابراین در انقلاب مشروطه در واقع چهار جریان اصلی از یکدیگر قابل تفکیک هستند.
بله، جریان اول که در عین استبدادستیزی، دین‌ستیز هم بود. این جریان در واقع رهاورد غرب بود و روز به روز هم قدرت بیشتری پیدا می‌کرد.
جریان دوم معتقد بود روحانیت نباید در قضیه مشروطه دخالت و باید حریمش را حفظ کند و با درگیر شدن در سیاست، اعتبار خود را زیر سئوال نبرد تا اگر مردم مشکلی داشتند بتوانند به استناد این حرمت و حریم باز هم به روحانیت اعتماد و به او مراجعه کنند. در رأس این جریان مرحوم آیت‌الله سید محمدکاظم طباطبایی بود.
جریان سوم به رهبری مرحوم آخوند خراسانی و همفکران ایشان معتقد بود. روحانیت برای کمک به مردم و جلوگیری از انحراف نهضت و معارضه با اساس دین باید با آن همراهی و جریان ضد مذهبی را کنترل کند. وظیفه اصلی روحانیت حفظ اساس دین است و در این راه نباید از لکه‌دار شدن حرمت خود براثر درگیری با جریانات انحرافی بهراسد.
جریان چهارم به رهبری شیخ فضل‌الله نوری و همفکرانش قائل به دخالت تام و تمام در جریان مشروطه و تأسیس یک حکومت اسلامی و به تعبیر آنان مشروطه مشروعه بود. مرحوم آخوند و همفکرانش معتقد بودند مشروطه باید حکومتی از منتخبین صالح با رأی اکثریت مردم و با نظارت روحانیت باشد.
 
□ به نظر می‌رسد مرحوم آخوند هم جریانات انحرافی در مشروطه را به ‌درستی می‌شناخت. ایشان در برابر این طیف، قائل به چه رویکردی بود؟ 
قطعاً همین‌طور است. اگر غیر از این بود حکم به تفسیق تقی‌زاده نمی‌داد و باعث خلع او از وکالت مجلس و تبعید او از ایران نمی‌شد. مرحوم آخوند همه جریانات انحرافی را می‌شناخت، اما کاری از دستش برنمی‌آمد و دستش بسته بود. مرحوم آخوند ناچار بود در نهضت مشروطه دخالت کند، وگرنه این احتمال وجود داشت حکومت ایران هم مثل ترکیه کلاً دین را حذف کند، لذا در واقع دفع افسد به فاسد کرد.
  
 
□ چگونه؟
با قبول لوازم حکومت مشروطه از قبیل مجلس و سایر نهادها و در عین حال مصوب کردن نظارت روحانیون بر قوانین. دین‌ستیزی مشروطه‌خواهان با وجود سیل تحصیلکرده‌های از فرنگ برگشته، امر آشکاری بود. آنها توجهی به دین نداشتند و کاملاً مشخص بود پس از تسلط بر امور، دین را حذف خواهند کرد، لذا مرحوم آخوند دخالت روحانیت را برای حفظ اساس دین ضروری می‌دید.
 
□ با اشاره‌ای که به سه جریان دینی دخیل در مشروطیت کردید، بنابراین اختلاف دیدگاههای این سه جریان را مبنایی و فقهی می‌دانید نه اختلاف شخصی؟
قطعاً. این سه جریان در عین حال که حریم یکدیگر را محفوظ می‌داشتند، با هم از نظر مبنایی اختلاف نظر داشتند و این اختلاف در دیدگاه فقهی، طبیعتاً اختلاف در رویکرد سیاسی را به دنبال داشت. در هیچ جا مدرک و شاهدی مبنی بر اینکه این بزرگواران نسبت به هم سوء ظن داشته باشند، نمی‌بینید. اختلاف آنان، مثل اختلاف فقها در هر امر شرعی بوده است.
 
□ اما امثال ملک‌زاده حرفهای دیگری می‌زنند. اخبار آنان را چگونه ارزیابی می کنید؟
دروغ محض است. مرحوم پدر می‌گفتند: وقتی خبر پیروزی مشروطیت، فتح تهران و سقوط محمدعلی‌شاه به مرحوم آخوند رسید، اولین کاری که کرد فرستادن تلگراف برای حکومت انقلابی مشروطه درباره حفظ جان و حرمت شیخ فضل‌الله نوری بود. به همین دلیل هم بود که آنها دریافت تلگراف مرحوم آخوند را کتمان کردند، چون اگر وصول این تلگراف علنی می‌شد، اعدام شیخ فضل‌الله نوری زیر سؤال می‌رفت و نمی‌توانستند پاسخگو باشند.
 
□ در مورد آیت الله آخوند قربانعلی زنجانی چطور؟
ایشان هم مثل شیخ فضل‌الله در معرض خطر اعدام بود. میرزا یوسف اردبیلی نزد مرحوم آخوند رفت و خطر را یادآوری کرد. مرحوم آخوند برای حکومت مشروطه تلگراف زد که مرحوم آخوند ملا قربانعلی زنجانی را محترمانه به عتبات بفرستند. ایشان به عراق سفر کرد و در سال 1331ﻫ.ق و قبل از اینکه به ایران برگردد، در کاظمین فوت کرد. به نظرم حرفهای مرحوم میرزا یوسف اردبیلی در کتاب تدوین‌الاقاویل چندان قرین به صحت نیست.
 
□ گفته‌اند مرحوم آخوند تحت تأثیر اطرافیان خود بوده است. این انگاره را چگونه می بینید؟
برعکس. پدرم می‌گفتند: مرحوم آخوند خراسانی فوق‌العاده با صلابت و استوار بود. یک بار محمدعلی‌شاه نماینده‌ای را با هدایایی نزد ایشان فرستاد، اما کسی جرئت نکرد این را به مرحوم آخوند بگوید و بالأخره سفیر مجبور شد برگردد! از این داستانها در زندگی این بزرگوار فراوان است.
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *