مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

سومین بخش همایش تاریخ و علوم سیاسی بعد از ظهر روز چهارشنبه با مقالاتی از محسن خلیلی، تورج رحمانی و میثم قهرمان با مدیریت احمد بستانی برگزار شد. اولین سخنران این نشست، محسن خلیلی دانشیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد مقاله‌ای با عنوان «بایستگیِ تاریخ‌دانی در بازشناسیِ بنیان‌هایِ تاریخیِ زایشِ قوانین‌اساسی» ارائه داد.

 

وی در سخنان خود گفت: تاریخ و علوم سیاسی، پیوندی تنگاتنگ دارند. تاریخ، عبارت از روایتِ رخدادهای هم‌پیوند با کشاکش در عرصه قدرت است، میانِ فرمان‌روایان و فرمان‌بران. قانون‌اساسی، یک متن است؛ صامت و خاموش. تولید هر متن در شرایط ویژه و در پیوند با قدرت صورت می‌پذیرد. آفرینشِ قوانین‌اساسی، بستری تاریخی دارد و دست‌آمدِ انباشتگیِ روی‌دادهای گوناگونِ تاریخی است؛ امّا، قوانین‌اساسی، درواقع، یک «اَبَرنهاد»اند که تمامی نهادهای سیاسی را در خود، آمیخته‌اند. نهادهای سیاسی، پدیده‌هایی زمان‌مند/ مکان‌مند هستند و از همین رو، تاریخی‌اند. در واقع، قانون‌اساسی، بیش‌از‌ آن‌که یک «مادرنهادِ» حقوقی باشد، یک متنِ مالامال از «تاریخ» است که بازشناسی و بازنمونِ درون‌مایه‌های آن، در گروِ پدیدارشدنِ فرارشتگی است. اگر بتوان از پژوهش‌هایی هم‌چون تأثیر تحولّات سیاسی/ تاریخی بر شکل‌گیریِ مضامینِ اصولِ قانون‌اساسي، سخن گفت، آن‌گاه مشخص می‌شود که نگاهِ تک‌بعدی تا چه­حد می‌تواند کوته‌بینانه باشد؛ زیرا، به‌جای شناختِ موضوع، به بدفهمیِ آن‌چه که بناست شناخته شود، منجر می­‌گردد. خلیلی در ادامه گفت: می‌کوشد با بهره‌گیری از پنج موضوعِ قانون‌اساسی ایران، نشان دهد که اصولِ حقوقی قانون‌اساسی، در واقع، تاریخی‌اند و بدون شناختِ ژرفِ پس‌مایه‌ها و زمانه تاریخیِ آفرینشِ آن‌ها، کژفهمی‌های شگفتی در بازشناسیِ بُن‌مایه‌ها و درون‌مایه‌هایِِ پیدایش‌ِشان، پدیدار می‌گردد. او درباره پنج موضوعِ پژوهشِ دردستِ‌انجام، چنین نام برد: «نظارتِ استصوابیِ موضوعِ اصلِ نودونهمِ قانون‌اساسی»، «تک‌افتاده‌‌گیِ واژه‌یِ رهبری در حکم بازنگریِ قانون‌اساسی»، «پیدایشِ واژه‌ی دوپهلویِ رجال در اصلِ یک‌صدوپانزدهمِ قانون‌اساسی»، «پیدایشِ سه‌گانه‌گی اقتصادی در اصلِ چهل‌وسومِ قانون‌اساسی»، و «زایش و پیدایشِ اصلِ ولایت‌فقیه در قانون‌اساسیِ انقلابیِ نوپدید».

 

سخنران بعدی این نشست با موضوع «بازسازی نسبت تاریخ و معرفت سیاسی (نسبت سنجی روایت‌های پیشین)» تورج رحمانی استادیار علوم سیاسی دانشگاه پیام نور بود. رحمانی در صحبت‌هایش گفت: تاریخ در سپهر معرفت بشری همواره از موقعیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. روایت‌های متفاوت در تبیین نسبت میان تاریخ و شئون زندگی انسان شاهدی بر جایگاه متفاوت آن به شمار می‌رود. اگرچه در خصوص روایت‌هایی چون تاریخی‌گری به مثابه قائل شدن به سیری مشخص و از پیش تعیین شده برای تاریخ بحث‌ها و مناقشه‌های بسیاری درگرفته است و در این باب اندیشمندانی چون پوپر آن را زمینه‌ساز توتالیتاریسم و جامعه بسته می‌دانند و از همین زاویه بر رهیافت فلاسفه‌ای چون هگل و مارکس می‌تازند، اما این به معنای انکار حیثیتِ تاریخیِ زندگی و اندیشه انسان نیست. در همین راستا اندیشمندانی چون دیلتای و هایدگر به ماهیت تاریخی اندیشه انسان تاکید داشته‌اند به این معنا که امکان زندگی و اندیشه برای انسان با تاریخ میسر خواهد بود. به تعبیری در این روایت تاریخ از شأن وجودی برای انسان برخوردار می‌گردد. به یک معنا تاریخ در ارتباط با انسان دارای شأن وجودی می‌شود. از این رو در معرفت سیاسی نیز چه در وجه فلسفی و چه وجه تئوریکِ آن ارتباط ویژه‌ای با تاریخ شکل می‌گیرد که این ارتباط بیانگر همان شأن وجودی  است و بدین‌سان امکان وجود و تحقق فلسفه و نظریه سیاسی با تاریخ میسر می‌گردد. بر بستر مباحث و مناقشات مربوط به رابطه تاریخ و معرفت سیاسی در پژوهش حاضر به این پرسش پاسخ داده شده که رابطه معرفت سیاسی و تاریخ بر چه ضرورتی استوار است؟ این بدان معناست که میان تاریخ و معرفت سیاسی همواره نسبتی برقرار بوده است که ضرورت این رابطه در بستر تاریخ به روایت‌های گوناگونی تببین گردیده است. رحمانی در ادامه گفت: در این مقاله تلاش شده با نظر به روایت‌های پیشین و نقد و تأییدهایی که در خصوص این روایت‌ها وجود داشته، به بازسازی این نسبت تاریخی و دیرین پرداخته شود.

 

آخرین سخنران این پنل، میثم قهرمان دانشجوی دکتری علوم سیاسی(اندیشه سیاسی) دانشگاه تهران بود که مقاله خود را «تاریخِ از پایین، هستیِ بی بنیان و سیاستِ مقاومت» ارائه داد. قهرمانی گفت: تاریخ را به عنوان هستیِ بی‌بنیانی تعریف می­کنیم که همواره روابط قدرتِ مسلط جهت سیاست­ورزی، بنیانی را برای آن می­سازند. به بیان دیگر، با مبنا قرار دادن اندیشه­های دریدا، درصدد نشان دادن رابطه میان تاریخ به عنوان تفسیری خاص از هستی که عرضه می­شود (present)، و سیاستِ مقاومت و رهایی به عنوان بازپرسی­ای (interrogate) از تاریخ (به مثابه هستی عرضه­شده) هستیم. او گفت سؤال اصلی این مقاله این است که چگونه می­توان نسبتی میان تاریخ و مقاومت برقرار نمود؟ برای پاسخ به این سؤال نیازمندیم که تاریخ را مانند یک نوشته (writing) درنظر بگیریم و اثر و یا رد پای خاصی (trace) را در این متن جستجو نمائیم تا بر این اساس نشان دهیم که تاریخ به عنوان چیزی که در دست ماست (present)، مستلزم برخی زمان­ها (sometimes)، برخی چیزها (somethings) و دیگرانی (others) است که به سبب برخورداری از قدرت، حضور یافته (presence)، جدی و واقعی در نظر گرفته ­شده­اند. در نتیجه، تاریخ قابل شالوده­شکنی (deconstruction) است؛ و می­توان در آن رد پای زمان­ها، چیزها و دیگرانی را یافت که حضورشان نادیده گرفته شده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *