دومین نشست همایش تاریخ و علوم سیاسی به ریاست محسن خلیلی با حضور اهالی قلم، در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد. در این نشست، مقالاتی از حسینعلی نوذری، علی صادقی، جواداطاعت و احمد بستانی ارائه شد. «نگاهی به رابطه علوم سیاسی و تاریخ در مقام دو رشته دانشگاهی: با تاکید بر جایگاه تاریخ در درس های مبانی علم سیاست، نظریه سیاسی و اندیشه سیاسی » عنوان مقاله حسینعلی نوذری، عضو هیأت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج بود.
وی در سخنان خود گفت: رابطه علوم سیاسی وتاریخ در مقام رشته های علمی و آکادمیک،رابطه ای تعاملی، دیالکتیکی (مناقشه ای،تأثیر گذار و تأثیر پذیر)،تحلیلی-توصیفی،ارزش گذارانه و هنجاری ودر عین حال عملی-عینی و امر واقع (factual) است. این دو رشته هم در وجوه ساختاری – کارکردی، هم در ابعاد نظری- کاربستی و هم از منظر روش شناسیک و معرفت شناسیک در پیوند و همکاری با یکدیگر بوده و هستند،پیوندی که به ویژه از سال های پایانی قرن نوزدهم به بعد رو به گسترش نهاد و از سال های دهه 1960 میلادی به این طرف وجه همکاری و تعاملی آن بیش از پیش گسترش و افزایش یافته است.
وی با بیان اینکه نتایج این تعامل را بیش از همه میتوان دردرسهای پایه و اصلی رشته علوم سیاسی همچون مبانی و مقدمات علوم سیاست در حوزههای مهم این رشته چون نظریه سیاسی، اندیشه سیاسی و غیره مشاهده کرد.
دراین میان ،کاربرد ها و موارد استفادۀ یافتهها و دادههای تاریخی در عرصه پژوهش و تحقیق در علوم سیاسی از ربط و مناسبت و اهمیت و اعتبار در خورتوجهی برخورداراست. در بین انواع روشهای تحقیق و پژوهش در گفتمان علوم سیاسی، «تحقیق تاریخی» (historical inquiry) از اهمیت و کاربرد زیادی برخوردار بوده است. علی العموم این اجماع وجود دارد که تفاوتهای موجود در روشها، ابزارها و شیوههای تحقیق وپژوهش که در هر رشته به خدمت گرفته میشوند، در حقیقت بیانگر تفاوتهایی است که در مسائل و پرسشهای مورد تحقیق و تفحص یا موارد پرابلماتیکی نهفته است که هر رشته با آنها سروکار داشته و سعی دارد به کمک روشهای تحقیق (متدولوژیهایی) که به خدمت میگیرد، پاسخ آنها را پیدا کند. اما درمناسبات میان تاریخ و علوم سیاسی این معضل به عمق و گستردگی سایر رشتهها نیست و نزدیکی و همگرایی بیشتری بین این دو رشته به چشم میخورد. به همین دلیل کاربرد روش «تحقیق تاریخی» در مطالعات علوم سیا%:.8)DB�و حوزههای مختلف آن از اجماع بیشتری نسبت به سایر موارد برخوردار است.
تاریخ، ثبت و ضبط وقایع و رخ دادهای گذشته و ثبت و ضبط تجربه ها و آزمون های سیاسی انسان در ادوار گذشته و در مقطع حال است. بخش عمدۀ پژوهش هایی که در بارۀ تجربیات گذشته انسان و به گونه ای علمی و با غنا و ژرفای نظری و روش شناسیک معتبری صورت گرفته اند،شناخت نسبتاً خوب و مفیدی در خصوص گذشته و ربط آن با حال در اختیار ما قرار می دهند. در خصوص اهمیت و ارزش این اطلاعات، یافتهها و دادههای تاریخی برای گفتمان علوم سیاسی جای کمترین تردیدی نیست. به یمن چرخش بین رشتهای (ودیگر چرخشهایی که از دهههای پس از جنگ جهانی دوم در عرصههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی رخ داده است مانند چرخش زبانی، تاریخی، بسترمند، فرهنگی، پساساختاری، پسا مدرن و …) شاهد گفت و گویی سازنده و نیوشا بین تاریخ و علوم سیاسی هستیم. به ویژه نتایج این تعامل را بیش از همه میتوان دردرسهای پایه و اصلی رشته علوم سیاسی همچون «مبانی و مقدمات علم سیاست» و در حوزههای مهم این رشته چون «نظریه سیاسی»، «اندیشه سیاسی» و….مشاهده کرد.
بحث نوذری در مقاله حاضر پرداختن به کمک و سهم رشته تاریخ درتکوین و فربه شدن موضوعات این درسها و حوزههای علوم سیاسی است. وی در این راستا به بررسی این مفروض پرداخت که: «همان گونه که به تعبیر نظریه پردازان و مورخانی چون ژاک لوگوف، سیاست ستون فقرات اصلی استخوان بندی تاریخ بشمار میرود، تاریخ نیز از ارکان و ستون بندیهای اساسی علوم سیاسی به شمار میرود.»
سخنران بعدی نشست، علی صادقی بود که به «هگل و انقلاب فرانسه» پرداخت. وی در سخنان خود گفت در این مقاله بر آن است تا یکی از برجستهترین نمونههای تحلیل سیاسی –فلسفی از یک پدیده تاریخی را نشان دهد و آشکار سازد که چگونه نظریههای سیاسی و فلسفی میتواند مورخ را در درک عمیقتر پدیدههای تاریخی یاری رسانند.
وی گفت: تجزیه و تحلیل انقلاب فرانسه توسط هگل که قسمت عمده آن را در سه کتاب او، پدیدار شناسی روح، فلسفه تاریخ و فلسفه حق، میتوان یافت شاید اولین تلاش برای درک پدیدههای تاریخی مبتنی بر نگرش فلسفی –اندیشه سیاسی باشد. هگل ریشههای انقلاب را در فلسفه روشنگری ج:.8)تجو میکند و نشان میدهد که چگونه تضادهای درونی این فلسفه، که به ایدئولوژی انقلاب تبدیل گردید، زمینه را برای شکست و فروپاشی آن فراهم آورد. مقاله عمدتاً مبتنی بر بررسی سه اثر مذکور میباشد و هر چند از منابع دست دوم که سعی در روشن نمودن این زاویه فکر هگل میباشند نیز بهره برداری شده است. از آنجا که اساس بحث هگل بر روابط بین مذهب و سیاست در تحلیل پدیدهای تاریخی است، این بحث میتواند ما را بر شناخت برخی تحولات تاریخی کشورمان یاری رساند. چرا که بسیاری از پدیدههای تاریخی ما نیز آمیزهای از اندیشههای مذهبی و تحولات سیاسی میباشد- از زرتشتی شدن امپراطوری هخامنشی گرفته تا اسلامیشدن ایران پس از سقوط ساسانیا%:/.,!تا رواج تشیع در زمان صفویان-.
پس از او احمد بستانی استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی به «بایستههای پژوهش در تاریخ نگاری اندیشه سیاسی» پرداخت. وی در ارائه خود گفت: تاریخ نگاری اندیشه سیاسی در نظام آکادمیک کشور حوزهای مغفول است و کمتر به آن توجه شده است. بستانیب مهمترین موانع برای شکل گیری این حوزه مطالعاتی در نظام دانشگاهی کشور را موارد زیر دانست:
الف. غلبه نگرش تخصص گرایانه بر نظام دانشگاهی کشور و بی توجهی به حوزه مطالعات میان رشته ای که موجب شده است کمتر شاهد گفتگو و تعامل میان حوزه های مختلفی چون علوم سیاسی و تاریخ باشیم.
ب. در میان اهالی علوم انسانی در ایران نگرش مثبتی نسبت به «تاریخ اندیشه» وجود ندارد و عموماً به تاریخ نگاری اندیشه سیاسی به مثابه دانشی دست دوم می نگرند که چندان نیازمند تخصص، مطالعه و مهارت نیست.
ج. غلبه نگرش پوزیتیویستی و فقدان نگاه فلسفی در دپارتمانهای تاریخ که موجب بی توجهی نسبت به تاریخ نگاری اندیشه در گروه های تاریخ شده است.
د. فقدان نگرش تاریخمند در دپارتمانهای علوم سیاسی کشور و بی اطلاعی اساتید علوم سیاسی از تاریخ و اسلوبهای تاریخ نگاری مهمترین عامل غفلت از تاریخ اندیشه ها بوده است.
و افزود: اندیشه سیاسی امری است تاریخمند و جز در بستر تاریخ قابل مطالعه نیست از همین روی توجه به تاریخنگاری اندیشه سیاسی میتواند شرایط را برای همکاری میان گروههای علوم سیاسی و فلسفه فراهم آورد. در این میان چهار حوزه مطالعاتی تاریخ اندیشهها (history of ideas)، تاریخ فکری (intellectual history)، تاریخ مفاهیم (history of concepts) و تاریخ دریافتها (history of receptions) میتوانند به عنوان مهمترین حوزههای همکاری میان دو رشته علوم سیاسی و تاریخ مطرح شوند. در این حوزههای مطالعاتی نسبتهای مختلفی میان تاریخ و اندیشه سیاسی برقرار میشود و گنجاندن آنها در دروس و سرفصلهای دو رشته تاریخ و علوم سیاسی به ویژه در مقاطع تکمیلی و همچنین تدریس آنها ازسوی گروهی از اساتید هر دو رشته ضروری به نظر میرسد.
آخرین سخنران این بخش جواد اطاعت، دانشیار گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه شهید بهشتی بود که در این همایش به ارائه مقالهای با عنوان «تأثیرگذاری علل خاص و عام بر رخدادهای تاریخی: مطالعه موردی ایران در سده بیستم» پرداخت.
وی در ابتدای سخنان خود گفت: اگر رخدادهای تاریخی را پدیدههایی بدانیم که معلول عواملی چند میباشند، سوال اساسی این است که تاریخ تحولات داخلی و خارجی کشورها از چه علل و عواملی تاثیر می پذیرند؟ پاسخ اولیه و فرضیه احتمالی آن است که عوامل تاثیرگذار بر رویدادهای تاریخی به دو دسته عوامل خاص و عام قابل تقسیم هستند.
وی در توضیح علل خاص و علل عام گفت: علل خاص به آن دسته از عواملی اطلاق می شود که به طور موردی در ایجاد یک پدده تاریخی نقش داشته باشند و به طور موردی در ایجاد یک پدیده تاریخی موثرند. این عوامل اگرچه ممکن است در بروز و ظهور یک رویداد تاریخی نقش داشته باشند و به طور موردی در ایجاد یک پدیده تاریخی موثر بوده باشند، اما توجه صرف به این عوامل و غفلت از دیگر عوامل تاریخ ساز ما را از تبیین دقیق رویدادها بازخواهد داشت.
وی افزود: علل عام به آن دسته از عوامل تاثیرگذار و تاریخ ساز اطلاق می شوند که وجوه مشترکی از علل پدیدههای مختلف تاریخی را پوشش داده و به عنوان متغیرهای مستقل به نوعی متغیرهای وابسته متعددی از آنها تأثیر میپذیرند، به عنوان مثال، موقعیت جغرافیایی ایران از جمله علل عام د ر این مورد است.
اطاعت در ادامه سخنان خود در ارائه مقالهاش تصریح کرد: این رویکرد نشان میدهد که کشف علت العلل بسیاری از پدیده های تاریخی در علتهای عام نهفته است و نگرش به این عوامل به مثابه یک سطح تحلیل به مورخ کمک میکند تا با یک نگرش کلان و احاطه به همه زوایای تأثیرگذار، جزییات یک رویداد نیز به صورتی ملموستر مورد واکاوی قرار دهد. در حقیقت این نگرش به مسائل تاریخی، به تحلیلگر وقایع کمک می کند تا به جای چیستی به چرایی و چگونگی قضیه نیز بپردازد و در پناه نگرش چرایی است که چیستی موضوع نیز روشنتر خواهد شد.