سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سیام اردیبهشتماه در تقویم به عنوان روز ایرانگردی و ایرانشناسی نامگذاری شده است. ایرانشناسی عنوانی عام برای شاخهای مطالعات برای شناخت فرهنگ و تاریخ ایرانزمین است. پژوهشهای ایرانشناسی پیشینهای چند صد ساله دارند و اگرچه اولین گامها در این زمینه را مستشرقین و سیاحان غربی برداشتهاند، اما در یک صد و اندی سال اخیر محققان و پژوهشگران ایرانی در این زمینه آثار ارزشمندی خلق کردهاند. آنچه میخوانید، سخنرانی دکتر گودرز رشتیانی استاد تاریخ دانشگاه تهران است که به مناسبت روز ایرانگردی و ایرانشناسی درباره این شاخه مطالعاتی و پیشینه آن در بنیاد ایرانشناسی ارائه شده است.
***
همزاد با فرهنگ و تمدن ایران
در این مجلس و به افتخار روز ایرانشناسی که این فرصت را یافتهام تا چند کلمه ای درباره این روز صحبتی داشته باشم اشاره میکنم که به دلایل مختلف از جمله موقعیت خاص جرافیایی و جایگاه سیاسی و تاریخی ایران باعث شده است از کهنترین دوران ها تلاشهای گسترده ای توسط یوناین و رومیان و بعدها چینیان و هندیان برای روایت تاریخ و فرهنگ ایرانی شکل گرفته است و در واقع طلیعه ایرانشناسی را باید به این دوران برگرداند. اما در عین حال بایستی تاکید کرد که ایرانشناسی، برخلاف تصور رایج، رشته یا موضوعی وارداتی یا صرفاً برگرفته از مطالعات غربی نیست. بلکه این سرزمین، از دیرباز، خود یکی از بسترهای اصلی خودآگاهی فرهنگی و تاریخی نه تنها برای ایرانیان بلکه برای تمدن بشری بوده است. در واقع ایرانشناسی در ایران، همزاد با فرهنگ و تمدن ایرانی و پیشنه آن به سدههای پیش از میلاد بازمی گردد.
بیستون سند مکتوب ۲۵۰۰ تلاش برای شناخت ایران
یادگار برجای مانده از کوه بیستون که داریوش بزرگ ضمن روایت خود، خاندان و کشور خود به معرفی ملل جهان آن روز میپردازد نمونه روشن و سند مکتوب و ماندگار ۲۵۰۰ ساله ای از تلاش برای شناخت ایران است. در دورههای بعد از جمله در بزرگترین آنها یعنی در شاهنامه فردوسی میتوان خوداگاهی ایرانی را شاهد بود. او فراتر از روایت تاریخ باستانی ایران، در یک مقطع سرنوشت ساز تاریخی، ایرانیان را به خودآگاهی ملی و هویتی رهنمون کرد. فردوسی آینهای از ارزشها و آرمانهای ملی و فرهنگی ایران مصور ساخت که امروز هم همچنان، میثاقی ملی فرهنگی ایرانیان است.
ایران در آینه آثار تاریخنگاران و جغرافیدانان
در کنار شاهنامه و چندین اثر مشابه، بایستی به مکاتب مختلف تاریخنگاری ایرانی اشاره کرد که هر کدام بود و نمودهایی از تاریخ و هویت ما را روایت کرده اند. برخی از این مورخان فراتر از صرف بیان پیشینه ایران به نوعی جهانشناسی و شناخت تاریخ بشر هم پرداختهاند که از آن با عنوان تاریخنگاری عمومی یاد میشود.
ویژگی مهم و کمتر دیده شده این سبک از تاریخنگاری از جمله در تاریخ طبری، تاریخ گردیزی، مجمل التواریخ و القصص و از همه مهمتر جامعالتواریخ آن است که علاوه بر گستره زمانی و مکانی مورد پژوهش، تاریخ ایران را در پرتو یک نگاه جهانی دیدهاند و در همتنیدگی و سرنوشت تنوع بشر و تاثیر و تاثر آن بر تاریخ ایران را روایت کردهاند.
علاوه بر آن در متون و منابع جغرافیایی نیز منبع مهمی از دنیای ایرانشناسی جای گرفته است. دهها متن جغرافیایی همانند «مسالک و ممالک» اثر ابواسحاق اصطخری، جغرافیدان بزرگ سده دهم میلادی علاوه بر ترسیم اولین نقشههای جغرافیای ایران اسلامی، ویژگیهای طبیعی و انسانی ایران و جهان را نیز ترسیم کرده است: نگاهی با نگرش علمی و عینی به جغرافیای ایران با تحلیل دقیقتری از فرهنگها، اقوام و جغرافیای ایران و سرزمینهای پیرامون آن.
ایرانشناسی مستشرقان
اما از قرن شانزدهم میلادی به بعد و با عصر اکتشافات جغرافیایی و پیوند نزدیکتر شرق و غرب، شکل تازهای از مطالعات درباره ایران شکل گرفت و آن را ذیل قالب کلی گفتمان شرقشناسی قرار میدهند. از یک منظر این رویکردی درست است که ایرانشناسی در دوران جدید بخشی از جهان گستردهتر شرقشناسی است و چهرههایی همانند ادوارد براون، هنری راولینسون، گوبینو و ویلیام جونز که به بررسی و مطالعه زبانها، تاریخ و فرهنگهای شرقی و بهویژه ایران پرداختند از نمایندگان این گفتمان به شمار می آیند. در نقد گفتمان شرقشناسی از جمله توسط ادوارد سعید نظریاتی ارایه شده است.
شرقشناسی بهطور کلی به مطالعه تمدنها، زبانها و تاریخ شرق توسط غربیان اشاره دارد. این گفتمان در قرن نوزدهم به اوج خود رسید و بهویژه در دوران استعمار، تلاشهای زیادی برای تحلیل و شناخت شرق از موضع قدرت صورت گرفت. در این دوره، شرق بهویژه ایران، بهعنوان سرزمینهایی با تاریخ کهن، اما از نظر فرهنگی و اجتماعی در حال افول و عقبمانده، دیده میشد.
نقد شرقشناسی سعید و ملاحظهای بر آن
ادوارد سعید در اثر خود تأکید میکند که شرقشناسی در واقع ابزاری برای استعمار غربیها بوده است و شرقشناسان غربی بهجای درک عمیق و بدون پیشداوری از شرق، این منطقه را از دیدگاه قدرت و سلطه بررسی کردهاند. به عبارت دیگر، شرقشناسی بیشتر به تأسیس یک نگاه دگرگونه و وابسته به غرب پرداخته است، تا آنکه به درک واقعی و بیطرفانه از جوامع شرقی دست یابد. در این چارچوب، ایران نیز بهعنوان یک تمدن کهن، نه بر اساس ویژگیهای درونیاش، بلکه بهعنوان بخشی از دنیای متأثر از غرب دیده میشود.
اما اگر نگاهی روشمند داشته باشیم بایستی انصاف داد که نظریه سعید علیرغم درستی و روایی در بخشها و مقاطعی به هیچ وجه قابل تسری به جریان کلی و عمومی ایرانشنسای و شرق شناسی نیست. سعید به طور عمده بر تقابل غرب و شرق تمرکز کرده و گفتمانهای مختلف داخلی در جوامع شرقی را نادیده گرفته است. به عبارتی، سعید در نقد شرقشناسی، بیشتر به تحلیل تصورات و رویکردهای غربی پرداخته و کمتر به شرایط و تنوع داخلی شرق توجه کرده است. او، تقابل را بهطور مطلق مطرح میکند، در حالی که در واقع، روابط میان شرق و غرب همواره پیچیده و چندوجهی بوده است و نمیتوان آنها را صرفاً به روابط استعماری و سلطهجویانه محدود کرد.
در واقع جریان کلی شرقشناسی و ایرانشناسی، بهرغم نواقص، خدمات استعماری در موراد متعدد و ده ها ایراد دیگر اما، در معرفی تاریخ و فرهنگ ایران به جهان غرب و گسترش فهم جهانی از این سرزمین نقش بهسزایی ایفا کرده است. تحقیقات زبانشناسی راولینسون در زمینههای خط میخی و آثار باستانشناسی ایران، مطالعات ادوارد براون در معرفی ادبیات فارسی به دنیای غرب، مقالات ولادیمیر مینورسکی در دایره المعارف اسلام و سایر آثار او دهها ایرانشناس دیگر از نمونههای بارز این دستاوردهای علمی است که گرد خدمت به منافع استماری هم بر آنها نمینشیند.
ایرانشناسی جدید ایرانیان
از اواسط دوره قاجار و آشنایی نزدیکتر ایرانیان با تمدن فرنگی که منجر به تغییراتی در ادراک ایرانیان از جهان آن روز شد و به ویژه با تاسیس و گسترش دارالترجمه ناصری و مظفری و چند مدرسه مهم دیگر زمینه برای وامگیری گسترده و نیز تعامل محققان ایرانی با همکاران غربی و شرقی فراهم شد. با تاسیس دانشگاه تهران در ۱۳۱۳ این ارتباط شکل نهادمند و پایداری به خود گرفت. حوزههای مختلف مطالعات ایران چه از وجهIranian Studies آنکه رویکرد گسترده و فراختری دارد و به تاریخ، ادبیات، زبانشناسی، هنر، فلسفه، جامعهشناسی، سیاست و دیگر زمینههای فرهنگی ایران میپردازد و چه از منظر ّIranology که مقداری محدودتر بوده و به زبانشناسی، تاریخنگاری، و فرهنگشناسی تکیه دارد در دههای اخیر در دانشگاهها و موسسات داخلی همانند بنیاد ایرانشناسی، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دانشنامه جهان اسلام، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، موسسه پژوهشی میراث مکتوب و…. و چندین مرکز دیگر به بالندگی بایستهای رسیده است و از آن میتوان به ایرانشناسی بومی یا ایران شناسی ایرانی نام برد که در کسانی همانند علامه محمد قزوینی، ایرج افشار، منوچهر ستوده، بدیعالزمان فروزانفر و کسان دیگر تبلور یافته است.
ضرورت گفتوگوی دوسویه
ما در دنیای امروز و در زمانه حاضر نیازمند گفتوگوی دوسویه میان ایرانشناسان داخلی و خارجی هستیم. این گفتوگو میتواند بر انتشار مطالعات علمی، همایشهای مشترک که برای چند دهه است به تاخیر افتاده و تعریف پروژههای علمی مشترک و تعریف جوایزی همانند جایزه جهانی ایرانشناسی تمرکز بیشتری داشته باشد. تاکید میکنم که ایرانشناسی امروز چه در موسسات ایرانی و چه در نهادهای خارج از ایران باید بر ضرورت تعامل و گفتگو پای بفشارد و به دنبال فرایندهای چندوجهی و تعاملی و پرهیز از انزوا و حصر خودخواسته باشد که در این تعامل رسیدن به یک فهم مشترک و علمی از تاریخ و فرهنگ ایران بیشتر در دسترس قرار میگیرد. شاید الگویی که در تاریخنگاری سنتی ما ساری و جاری بود و ایران را در بافتار کلی تاریخ جهان و پیوسته و متاثر و تاثیر گذار روایت میکرد و به فراموشی سپرده شده دیگربار الگویی برای این تعامل و نگاه به خود و پیرامونمان باشد.