مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و مواجهه زنان اهل بیت(ع) با جسارت یزید به سر امام حسین(ع)

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا جباری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، در ادامه سلسله مباحث مرتبط با عاشورا به تبیین برخی موضوعات تاریخی از جمله حضور اسرا در شام، وضعیت سرهای مبارک شهدا در شام و جسارت به سر مبارک امام(ع) پرداخت که متن سخنان ایشان را می‌خوانیم؛

در لهوف ابن طاووس و مثیرالاحزان ابن‌نما که تقریبا معاصر ابن طاووس است روایتی آمده است که یزید ملعون دستور داد زنان اسیر اهل بیت(ع) به همراه علی بن الحسین(ع) در محبسی انداخته شوند که آنان را از گرما و سرما حفظ نمی‌کرد و چهره آنان پوست انداخته بود؛ آفتاب بر چهره ایشان مستولی بوده است. این روایت را از فاطمه بنت علی(ع) نقل کرده است.

روایت دیگری را مرحوم صفار در بصائرالدرجات از امام صادق(ع) در صفحه ۳۳۷ نقل کرده و در دلائل‌الامامه مرحوم طبری شیعی هم این مسئله نقل شده است که از امام صادق(ع) شنیدم که یزید بن معاویه وقتی اسرا از جمله امام سجاد(ع) را پیش او آوردند ایشان را در خانه‌ای محبوس کرد که در حال خراب‌ شدن بود یعنی قصد داشت تا به صورتی طبیعی وانمود کند که اهل بیت(ع) کشته شده‌اند. نگهبانان این خانه هم رومی بودند و با زبان رومی با هم سخن می‌گفتند که این‌ها می‌ترسند از این که این خانه بر سرشان خراب شود در حالی که فردا آنان را برای کشته‌ شدن خواهند برد. امام سجاد(ع) در بین جمع اسرا متوجه زبان آنان می‌شدند زیرا امام می‌تواند علم به همه علوم داشته باشد.

روایت دیگری را طبری امامی و الخرائج و الجرائح قطب راوندی نقل کرده است که امام سجاد(ع) وقتی سخن این رومیان را شنیدند فرمودند اینچنین نخواهد شد و خداوند از این امر جلوگیری خواهد کرد. روایت دیگری را مرحوم صفار در بصائر از محمدبن حسین از صفوان از داود بن فرقد نقل کرده است که امام سجاد(ع) فرموده بودند وقتی ما را به شام بردند نگهبانان رومی بین خودشان می‌گفتند در بین اسرا ولی دمی وجود ندارد مگر این(اشاره به امام سجاد(ع))؛ سپس اشاره دارد که مکثنا یومین؛ یعنی دو روز آنجا بودیم و بعد یزید ما را فراخواند و از آنجا آزاد شدیم لذا به منزله زندان بوده است.

جسارت یزید به لب و دندان

اینکه یزید ملعون با چوب بر دندان‌ها و لب مبارک امام حسین(ع) می‌زد را یعقوبی در تاریخ خودش نقل کرده است و اهل بیت(ع) هم نظاره‌گر بودند. طبق نقل، سر مبارک اباعبدالله الحسین(ع) در برابر یزید بود و اسرا را پشت سر یزید و پشت تخت او بردند؛ طبرانی از محدثان اهل سنت در المعجم الکبیر آورده است که یزید دستور داد تا سکینه، بنت‌الحسین(ع) را پشت سر یزید و تخت او جا دهند تا سر پدرش را نبیند؛ برخی روایات دارد که همه زنان را پشت تخت جا دادند ولی فاطمه و سکینه سرک می‌کشیدند تا سر مبارک را ببینند و وقتی دیدند فریادی کشیدند که در پی فریاد آنان، فریاد زنان یزید و کنیزکان او بلند شد؛ لذا سکینه(س) فرموده است من سنگدل‌تر از یزید کسی را ندیدم و هیچ کافر و مشرکی بدتر از او نیافتم.

صحنه غمناک‌تر و سوزناک‌تر فریادی است که حضرت زینب(س) برآورد وقتی دید یزید بر سر و صورت امام می‌زند؛ روای گفته است که گریه حضرت زینب(س) آنقدر شدید بود که اهل مجلس به فریاد درآمدند و در نقل بیان شده است که زنی از بنی‌هاشم که در خانه یزید زندگی می‌کرد شروع به مرثیه‌خوانی درباره امام حسین(ع) کرد. این صحنه‌ها سبب بالاگرفتن اعتراضات به یزید شد؛ اولین فرد معترض یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم بود؛ حکم مطرود پیامبر(ص) بود؛ یحیی برخلاف برادر و پدرش، خبیث نبوده است لذا به زبان شعر گفته است سری که در کنار طف جدا شد در خویشاوندی به تو نزدیکتر از ابن زیاد، آن برده از نژاد پست است… و یزید هم در برابر این اعتراض دست به سینه یحیی زد و گفت ساکت باش؛ الان جای خواندن این شعر نیست.

روایت دارد وقتی فردا در مسجد دمشق هم مجلسی برپا شد، یحیی با لحن تند و سرزنش‌کنان گفت میان شما و پیامبر(ص) حلقه جدایی افتاد و من از این پس در هیچ کاری با شما موافقت نمی‌کنم؛. فرد دیگری که معترض شد ابوبرزه اسملی از صحابه پیامبر(ص) بود که در غزوات صدر اسلام هم حضور داشت؛ او اعتراض کرد که وای بر تو که با چوب به دندان‌های حسین(ع) می‌زنی؛ گواهی می‌دهم که پیامبر(ص) دندان‌های حسین و برادرش حسن را می‌بوسید و می‌گفت شما سروران اهل بهشت هستید و خدا دشمنان و قاتلان شما را بکشد و لعن کند و در دوزخ جای دهد که بد جایگاهی است. اما تو ای یزید در روز قیامت وارد محشر خواهی شد در حالی که عبیدالله بن زیاد شفیع توست در حالی که حسین(ع) وارد بهشت می‌شود در حالی که محمد(ص) شفیع او خواهد بود و یزید او را از مجلس بیرون کرد و با کمال وقاحت، اشعاری کفرآمیز قرائت کرد که اشاره به جنگ بدر و … داشت و از جمله این بیت معروف که؛ لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل؛ این اشعار کفرآمیز را قرائت کرد که با صراحت نفی وحی الهی است و بعد سروده که ما کینه خود را از علی گرفتیم و حسین را کشتیم و انتقام بدر را از آنان گرفتیم.

ورود سرهای شهدای کربلا به شام

نقل شده است که سر مبارک شهدا را در سکویی در مقابل مسجد اموی در برابر دید همگان قرار دادند؛ سکوی فروش بردگان و بعد وارد مجلس یزید کردند؛ زحربن قیس به نمایندگانی از کسانی که حامل سر مقدس بودند، گزارشی سراسر دروغ به یزید داد تا صله و پاداش بگیرد و البته یزید چیزی هم به او نداد؛ او خطاب به یزید گفت ای امیر مؤمنان تو را به نصرت الهی بشارت باد؛ حسین بن علی به همراه ۱۸ نفر از خاندان و ۶۰ نفر از شیعیانش به سوی ما آمد و ما از او خواستیم تسلیم شود یا آماده جنگ باشد ولی او جنگ را انتخاب کرد و ما از همه سو بر آنها تاختیم و چون شمشیرها به کار افتاد فراریانی بی‌پناه شدند و همچون کبوترانی که از باز می‌گریزند از ما به سوی تپه‌ها و گودال‌ها می‌گریختند؛ به خدا بیشتر از کشتن یک شتر طول نکشید که همه را از پا درآوردیم و الان بدن‌هایشان برهنه و جامه‌هایشان خونین و چهره آنان خاک‌آلود است و خورشید بر آنان می‌تابد و زائرانشان فقط عقاب‌ها و بازها هستند. این گزارش دروغ زحر ملعون است زیرا امام و یارانش در اوج استقامت و دلیری به میدان نبرد رفتند.

سر مطهر را وارد مجلس یزید کردند و طبق نقل کامل بهایی در تشت طلا گذاشتند و سر دیگر شهدا را هم به نمایش گذاشتند و یزید هم در مورد سرها سؤال کرد و آنان معرفی کردند؛ وقتی دید حاضران سرهای مبارک به خصوص حسین بن علی(ع) را به عنوان سبط پیامبر(ص) دیدند احساس کرد که فضا ممکن است علیه او منقلب شود لذا سعی کرد خود را تبرئه کند و گفت وای بر شما؛ من از اطاعت شما بدون کشتن حسین هم راضی بودم و خدا ابن مرجانه را لعنت کند؛ اگر من طرف حسین بودم او را می‌بخشیدم و خدا حسین را رحمت کند. این رفتار منافقانه یزید برای جلوگیری از تنش بود و البته در همین حال شعری از یکی از شعرا را قرائت کرد که بر ضد امام(ع) بود: سر مردانی را با شمشیر شکافیتم که بس عزیز و گرامی بودند ولی پیوندهای خویشاوندی را گسستند و ستم کردند.

در ادامه رو به حاضران گفت می‌دانید چرا حسین کشته شد زیرا این شخص بر من افتخار می‌کرد و می‌گفت پدرم علی برتر از پدر او و مادرم فاطمه برتر از مادر او و جدم، پیامبر خدا بهتر از جد او و من بهتر از او هستم و همین گفته‌ها او را به کشتن داد؛ اما اینکه گفت پدرش از پدر من برتر است، خداوند بین آنان محاجه کرد و به سود پدر من(معاویه) حکم داد؛ اما اینکه گفت مادرم بهتر از مادر یزید است به خدا قسم که راست گفت زیرا فاطمه دختر پیامبر از مادر من بهتر است و اینکه گفت جد من از جد او برتر است شایسته نیست کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد بگوید ابوسفیان بهتر از محمد(ص) است و اینکه گفت من بهتر از تو(یزید) هستم شاید این آیه را نخوانده بود: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» یعنی خداوند ملک و فرمان‌روایی و پیروزی را به من داده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *