به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «ایرانشناسی؛ هویت و فرهنگ ایرانی» با سخنرانی محمدسالار کسرایی، فرزانه گشتاسب و با حضور نویسنده کتاب زاگرس زند و به دبیری علمی شاهین آریامنش در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
کتاب «ایرانشناسی هویت، فرهنگ و خلقیات ایرانی» نوشته زاگرس زند حاصل و گردآمدۀ تأملات، دغدغهها و پژوهیدههای هفدهساله، از آغازِ ورود به رشتۀ ایرانشناسی است و گونهای اندیشهورزی است در جُستنِ ریشههایِ زوال و انحطاطِ فکر و تمدن ایرانی در فرهنگ، با امیدِ رهیافتی به جامعهای بسامان و بههنجار. تکههایی از آن مقاله بوده و پارههایی سخنرانی و بخشی نیز پایاننامه، اما همه بههمپیوسته و مربوط و در حوزۀ هویت، فرهنگ یا خُلقیات ایرانی. گفتارهایی از آن، کامل بازنویسی و تکمیل شده و بخشهایی از یک گفتار یا حتی یک گفتارِ جدا نیز درصورت لزوم و برای پیوستگیِ بیشترِ مطالب، نوشته و افزوده شده است. سیر تاریخی نیز رعایت شده و از ایران باستان تا ایران معاصر پیش آمده که در ذهنِ خواننده رَوَندِ تغییرات و تحولات در فرهنگ و هویت ایرانی بهتر درک شود.
چشم غربیها با ترجمۀ گلستان سعدی و اوستا به ایران دوخته شد
آریامنش در آغاز نشست گفت: ایرانشناسی، ایرانپژوهی، پژوهشهای ایرانی، مطالعات ایرانی و واژهها و اصطلاحهایی از این دست به پژوهشهای دامنهداری گفته میشود که برای شناختن وجوه گوناگون فرهنگ و تمدن ایران و جهان ایرانی انجام میشود. ایرج افشار، صادق ملکشهمیرزادی، پرویز رجبی، ناصر تکمیلهمایون شماری از کسانی بودند که به پیشینۀ ایرانشناسی پرداختهاند.
دبیر علمی نشست افزود: برخی از پژوهشگران پیشینۀ ایرانشناسی را به سالهای دور نسبت میدهند، بااینحال اگر از سدۀ ۱۲ میلادی آغاز کنیم یکی از نخستین ناایرانیانی که پای به ایران نهاد خاخامی یهودی به نام «بنجامین بنجناح» بود که با هدف بررسی وضع یهودیان به این سرزمین آمد و هنگام زیارت آرامگاه دانیال نبی از ویرانههای شهر شوش دیدن کرد و آنجا را همان شوشان یاد شده در تورات دانست.
محقق و پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ادامه داد: چهرهای به نام «جوزوفا باربارو» از سوی سنای جمهوری ونیز در ۱۴۷۴ میلادی در زمان «اوزون حسن آققویونلو» نیز راهی ایران شد. او نیز از تختجمشید بازدید کرد و گزارشی از آنجا نگاشت. «ژان شاردن» نیز با سفر به ایران از جاهای گوناگون بازدید کرد و از شهرها و سازههای تاریخی ایران همچون تختجمشید، نقاشیها و طراحیهایی ثبت کرد. درواقع گزارشهایی که ناایرانیان از ایران و محوطههای باستانی همچون تختجمشید فراهم میکردند و تصویرها و طرحهایی که میآفریدند، غرب را بیش از پیش با ایران آشنا کرد و شاید بتوان تختجمشید را دروازه پژوهشهای ایرانشناسی قلمداد کنیم که توجه بسیاری از غربیها را برانگیخت که به ایران سفر کنند و از شگفتیهای این سرزمین دیدن کنند و از فرهنگ و خوی و خیم ایرانیان بنویسند.
آریامنش با اشاره به گلستان سعدی گفت: ترجمههای آثار ایرانی نیز به شناخت ایران در غرب یاری رساند چنانکه در آغاز سدۀ هفدهم میلادی، «اوت وینوسکی» لهستانی، گلستان سعدی را به زبان لهستانی ترجمه کرد و نیز «آندره دوریه» فرانسوی در سال ۱۶۳۴ بخشهایی از گلستان سعدی را به زبان فرانسه برگرداند و بهراستی که گلستان سعدی آشنایی غربیان را با ایران بیشتر کرد.
او ادامه داد: «آنکتیل دوپرون» فرانسوی نیز اوستا را در سال ۱۷۷۱ به زبان فرانسه ترجمه کرد. دوپرون با این ترجمه، راهی را گشود که بسیاری از پژوهشگران غربی در این راه گام برداشتند و هر یک پژوهشهای ایرانی را بهپیش بردند و توجه اروپاییان به شناخت تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان ایرانی فزونی گرفت. درواقع چشم غربیها با ترجمۀ گلستان سعدی و اوستا بیشتر به ایران دوخته شد.
اِرانشهریگان اشاره به مردم ایران است
در ادامه گشتاسب درباره هویت در ایران باستان گفت: کسانی که در دو قرن اخیر مخصوصاً در هفتاد هشتاد سال اخیر درباره هویت مخصوصاً هویت ملی صحبت کردهاند، با محور قرار دادن بحث ملت و ملیت دو رویکرد کلی داشتند. بعضی بحث ملت و ملیت را بحث پیشاتاریخی میدانند و آن را ناسیونالیسم کلاسیک یا ملتگرا میدانند و دیدگاه دیگر که پستمدرن است، میگوید بحث Nation بحث جدید و قرن نوزدهمی است و این افراد، گروه اول را به یک نوع سادهانگاری متهم میکنند و میگویند که آنها بحثی که قدمتی دویست ساله دارد را به سه هزار سال پیش نسبت میدهند و از هویت ملی صحبت میکنند درحالیکه اجازه صبحت کردن از هویت ملی را در دوره باستان ندارند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، افزود: دیدگاه سومی نیز هست که طرفدارانش، آن دو دیدگاه را تلفیق میکنند و میگویند که بحث ناسیونالیسم بحث جدیدی است ولی از چیزی دیگری بهعنوان هویت تاریخی ایرانی یا هویت فرهنگی ایرانی صحبت میکنند.
گشتاسب ادامه داد: کلیدواژه تمام این نظریات بحث ملت، ملیت و هویت ملی است. ملت به معنی گروهی است که دارای پیشینه تاریخی و فرهنگی یکسان هستند که در یک قلمرو واحد و زیر نظر یک قدرت سیاسی واحد زندگی میکنند. حال آیا مفهوم ملت و ملیت در ذهن ایرانیان در دوره هخامنشی و ساسانی بوده است یا نه؟ و آیا به این موضوع فکر میکردهاند و چنین اندیشهای داشتهاند؟ در گزیدههای زادسپرم به زبان پهلوی عبارت اِرانشهریگان آمده است که اشاره به ملت و مردم ایران است. ایرانیها جزء اینکه هویت ملی داشتهاند، به هویت ملی نیز آگاه بودند و با این آگاهی، آن را در فراز و نشیب تاریخ حفظ کردهاند.
ما به دادههای تاریخی و نیز معرفتپردازی نیاز داریم
کسرایی دیگر سخنران نشست سخنانش را اینچنین آغاز کرد: همۀ برهههای تاریخ مهم هستند و ما همواره در بزنگاههای مهم تاریخی هستیم و نیاز داریم که در آن بزنگاهها از تاریخ، وجود، بودن، هویت و تمدن خودمان دفاع کنیم و چنین کتابهایی بنویسیم. بااینحال این کتاب حاصل نوشتههای سالیان متمادی است که جمعآوری و بهصورت کتاب منتشر شده است. بنابراین کتابی نیست که از آغاز کانونی داشته باشد و آن نقطه کانونی در کل صفحات کتاب پیگیری شود تا دریابیم که آن نطقه کانونی با استدلالها چگونه است، بلکه مطالب مختلفی دارد.
وی افزود: کتاب نیازمند یک مقدمه مفصل است تا همه رشتههایی که در آن هست را به یکدیگر وصل کند تا ببینیم اینها چه نسبتی با هم دارند که البته این امکانپذیر نیست مگر در پرتو یک دستگاه معرفتی. ما همانطور که به دادههای تاریخی نیاز داریم، به معرفتپردازی هم نیاز داریم.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ادامه داد: ما درباره کلمۀ Nation، معرفتپردازی نکردیم و چون آن را نداشتیم از واژههایی استفاده کردیم که آن واژهها نهتنها برای ما وحدت نیافریدند، بلکه موجب تفرقه نیز شدند. کلمۀ ملت و ملتسازی در ایران از زمان مطرح شدنش بالاخص در عصر جدید ضمن اینکه بهدنبال وحدت بوده ذیل خودش تفرقه نیز ایجاد کرده است.
کسرایی گفت: آخر کتاب نیاز به یک سنتز دارد که این کتاب فاقد یک سنتز است. بههرحال نویسنده از این بحثها به دنبال چه بوده است؟ کدام دادههای تاریخی میتواند قوام بعضی از بحثها را بهتر و بیشتر کند؟ بنابراین اگر مقدمه و مؤخره به کتاب اضافه شود، میتواند به این بحثهای پراکنده کتاب سروسامان بیشتری بدهد. خیلی نمیتوان به تاریخ ایران بهصورت خود و دیگری نگریست. وحدت در کثرت تاریخ ایران را میسازد و وقتی از خود و دیگری میگوییم، جالب نیست.
وی افزود: ما یک واقعیت تاریخی به نام ایران داریم و هیچ متفکری نمیتواند این واقعیت را نفی بکند، بنابراین این واقعیت تاریخی در یک بازه زمانی طولانی تداوم پیدا کرده است و مهم این است که چگونه این واقعیت تاریخی تداوم پیدا کرده است؟
همه غیرایرانیها، ایرانیها را بهصورت یکپارچه میدیدند
زاگرس زند گفت: یکی از دغدغههای من فرهنگ، هویت و خلقیات ایرانی بود، ازهمینرو در این زمینه به پژوهش پرداختم و سفرنامههای اروپاییان درباره ایران را بررسی کردم و با نظریه و رویکرد «ادوارد سعید» به این موضوع پرداختم و به این نتیجه رسیدم که ادبیات تولیدشده توسط سفرنامهنویسان اروپایی منطبق با محورها و ساختاربندی شرقشناسی «ادوارد سعید» نیست. بیشتر دادههای فرهنگی که از قلم سفرنامهنویسان دوره قاجار تراوش کرده، شرقشناسانه نیست و نمیتوان چنین برداشت کرد که نگاهی منفی به فرهنگ ایرانی و دین ایرانی داشتهاند.
نویسنده کتاب افزود: «ادوارد سعید» کمترین حرف را درباره ایران زده است که یا آنقدر با این حوزه ناآشنا بوده یا آنقدر هوشمند بوده که متوجه شده اگر در حوزههایی وارد شود و حرف بزند، نظریهاش را خراب کرده و کلیتی که ساخته را نقض میکند.
او ادامه داد: همه غیرایرانیها، ایرانیها را بهصورت یکپارچه میدیدند و میفهمیدند و خود ایرانیها نیز ایران بزرگ را یکجور میفهمیدند و اینها را نمیتوان انکار کرد.