مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا جباری روز سه شنبه 8 مهر 1393 در برنامه زلال تاریخ رادیو معارف در بررسی وقایع پس از جنگ احد به غزوه حمراء الاسد و ماجرای تعقیب مشرکان توسط سپاه اسلام اشاره کرد و شرط خداوند مبنی بر مجروح بودن حاضران در این غزوه را از شاهکارهای دوران زندگی پیامبر اسلام (ص) دانست.

زمانی که رسول خدا (ص) در غروب روز حادثه احد به مدینه رسیدند بعد از مختصری استراحت، با تکیه بر دوش سعد بن معاذ و سعد بن عباده به مسجد آمدند؛ در حالی که فاصله بین حجره های حضرت و محراب زیاد نبود. این مساله نشان دهنده ضعف جسمی ایشان است و با این حال، نماز مغرب را اقامه کردند و به خانه برگشتند. کمی گذشت و هنگام نماز عشا دوباره به مسجد آمدند و با اذان بلال نماز عشاء را اقامه کردند.

گفته شده است که در آن شب، مسلمانان در مسجد النبی حضور داشتند و مجروحان را مداوا می کردند و با احتمال بازگشت مشرکان، شب را کشیک می کشیدند. صبحگاه، رسول خدا (ص) به امر الهی فرمان حرکت در تعقیب قریش دادند که به نام غزوه حمراء الاسد مشهور شد و یکی از شاهکارهای حضرت محسوب می شود.

در این  غزوه به دستور خداوند متعال، تنها مجروحان، مجاز به حضور در این جنگ شدند. از ظاهر روایات برمی آید، حتی کسانی که در احد حضور داشتند و جزو آن سیصد نفری که بازگشتند نبودند ولی مجروح نشده بودند، مجاز به حضور نبودند. تعداد حاضران در این غزوه، حدود هفتاد نفر بوده است.
 
ممکن است سوالی پیش بیاید که چرا چنین دستوری آمده است؟ در حالی که جا داشت پیامبر (ص) با یک سپاه مجهز و انبوه می رفت. دو نکته در تحلیل این مساله وجود دارد:

1-    امر الهی: تضمینی از ناحیه خداوند آمده بود که خطری متوجه کیان جامعه اسلامی نخواهد شد؛ همچنانکه سپاه رعب را بر دل مشرکان مسلط کرد.

2-    این فرمان الهی، تعریض است بر کسانی که مجروح نشده اند؛ زیرا عرصه احد در بخش دوم، عرصه ای شد که اگر کسی می خواست مبارزه کند مجروح شدنش حتمی بود. چرا که با شبیخونی که به مسلمانان زدند اگر کسی در آن صحنه حضور پیدا می کرد و فرار نمی کرد حتما مجروح می شد و حداقل یک زخم می خورد. نمونه اش خود پیامبر (ص) و امام علی (ع) است که دهها زخم بر بدن ایشان خورد. خداوند می خواست به آنها بفهماند که شما فرار کرده اید و عقوبت شما این است که توفیق شرکت در این غزوه را پیدا نمی کنید. تنها جابر بن عبد الله انصاری بود که مجاز به حضور شد؛ دلیل آن هم این بود که خدمت پیامبر آمد و اذن خواست و عذر آورد که من در احد می خواستم شرکت کنم ولی پدرم اصرار کرد که در جنگ شرکت کند و من عهده دار سرپرستی خواهرانم باشم. او با اذن پیامبر (ص) در مدینه مانده بود، لذا پیامبر به او اذن داد که در این غزوه شرکت کند.

سوال: چرا به این غزوه حمراء الاسد گفته می شود؟

حمراء الاسد نام منطقه ای در فاصله حدود 14 کیلومتری جنوب مدینه است که امروزه نیز مکانش مشخص است. رسول خدا (ص) در تعقیب کاروان قریش، شبانه در آن جا منزل کردند و دستور دادند در جای جای آن منطقه آتش روشن کنند و تا پانصد بخش آتش نیز گفته شده است.

سوال: آیا مساله حضور مجروحان، مورد اتفاق همه مورخان است؟

این مساله مورد اتفاق است؛ هرچند در کلام برخی مورخان موهم این معنا است که کسانی که در احد حضور داشتند در این غزوه حضور داشتند که البته در این گونه نقل ها، غرض ورزی ها بی تاثیر نبوده است.

مستند ما برای اثبات این مدعا، بجز روایات تاریخی، روایاتی است که در تفسیر آیه شریفه 172 سوره آل عمران آمده است. خداوند در این آیه می فرماید: « الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيم.» ترجمه: آنها كه دعوت خدا و پيامبر (ص) را، پس از آن همه جراحاتى كه به ايشان رسيد، اجابت كردند؛ (و هنوز زخمهاى ميدان احد التيام نيافته بود، به سوى ميدان «حمراء الاسد» حركت نمودند؛) براى كسانى از آنها، كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند، پاداش بزرگى است.

در تفسیر قمی آمده که: «فَلَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ الْمَدِینَةَ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَخْرُجَ فِی أَثَرِ الْقَوْمِ- وَ لَا یَخْرُجْ مَعَکَ إِلَّا مَنْ بِهِ جِرَاحَةٌ» (وقتی پیامبر خدا به مدینه رسیدند جبرئیل بر ایشان نازل شد و گفت خداوند فرمان می دهد تا به تعقیب گروه (مشرکان) بپردازی و در این خروج جز کسانی که زخم برداشته اند با تو خارج نشوند.)

بنابراین مطالب، تردیدی نیست که در این غزوه تعدادی اندک همراه پیامبر بوده اند که تا 60 الی 70 نفر ذکر شده اند.

سوال: اگر فقط مجروحان بوده اند، حرکت آن ها به مداوا نیاز داشته است. این کار چه زمانی انجام شد؟

این کار در شب یکشنبه انجام شد و در حد امکاناتی که وجود داشت آن ها را مداوا کردند. نکته مهم تر این است که رسول خدا با امر الهی به تعقیب کاروان همراه با عده ای مجروح رفتند تا هم به دشمنان داخل مدینه و هم به قبایل اطراف و هم به مشرکان این پیام را بدهد که پیامبری که به تعقیب سپاه بزرگ قریش همراه با تعداد اندکی مجروح می رود اگر غیر مجروحان همراه او بودند چه می کرد؟ یعنی تصور نکنند این پیروزی ظاهری به منزله پایان منازعه به نفع آن ها و تضعیف مسلمانان بوده است.

چه بسا اگر چنین کاری را انجام نمی شد سبب تشجیع مشرکان برای حمله مجدد و صدمات جبران ناپذیری متوجه اسلام می شد.

رسول خدا هنگام حرکت می فرمایند: «أما إنهم يا طلحة لن ينالوا منا مثل أمس حتى يفتح الله مكة علينا!» ایشان با بیان این جمله از آینده خبری دادند مبنی بر این که مشرکان بعد از این، دیگر چیزی مثل دیروز را نمی توانند در حق ما انجام دهند تا زمانی که مکه را فتح کنیم.

آن ها حتی در غزوه احزاب و خندق هم به هیچ وجه نتوانستند چنین صدمه ای را متوجه مسلمانان کنند. پیامبر (ص) دو کار را انجام دادند. یکی، طبق روال متعارف، جانشینی را برای خود در مدینه برگزیدند. او عبد الله بن ام مکتوم نابینا بود که معمولا در مواقع زیادی، جانشین پیامبر (ص) می شد.

کار دیگر این بود که سه نفر را به عنوان نیروهای اطلاعاتی به نام سلیط بن سفیان، نعمان بن خلف و مالک بن خلف از انصار از بنی اسلم فرستادند. بنا به قول برخی مورخان هر سه و بنا بر مشهور، دو نفر یعنی مالک بن خلف و نعمان بن خلف، زمانی که به منطقه حمراء الاسد رسیدند، مشرکان آنها را دیدند و به شهادت رساندند و اجسادشان را همانجا انداختند. زمانی که پیامبر (ص) به آنجا رسیدند آن دو را در یک قبر دفن کردند. بنابراین هم اکنون، منطقه حمراء الاسد، محل دفن این دو شهید هم است. این دو با نام قرینان نیز شناخته می شوند.
 
سپاه اسلام به منطقه حمراء الاسد که در راه مکه قرار دارد رسید و دو سه روز در آن جا توقف کرد. شب دوشنبه و شب سه شنبه و چهارشنبه، شبها در جای جای بیابان آتش روشن می کردند تا مشرکان تصور کنند سپاه مسلمانان عظیم است. طبیعتا مشرکان در روز فکر می کردند مسلمانان مخفی شده اند و به لحاظ اطلاعاتی نمی توانستند اطلاعات مسلمانان را بدست آورند و اگر شب نیز می خواستند برآورد کنند با این آتش ها نمی توانستند نزدیک شوند.

از آن طرف، یکی از افراد قبیله خزاعه بنام معبد بن ابی معبد خزاعی که مشرک بود ولی به لحاظ رابطه دیرینی که قبیله اش با بنی هاشم داشت با مسلمانان همکاری کرد. او خدمت رسول خدا آمد و دید ایشان در تعقیب مشرکان است. به ایشان عرض کرد: آن پیش آمد در احد برای ما بس گران است. با این سخن رهسپار به سوی سپاه مشرکان شد. پیامبر (ص) در حمراء الاسد بود و ابوسفیان در منزلی بنام روحاء کمی دورتر از مدینه بود. به ابوسفیان رسید و با او ملاقات کرد و دید بین آن ها زمزمه برگشت به مدینه در میان است که ای کاش بر می گشتیم و آن ها را از بین می بردیم.

ابوسفیان از معبد پرسید که تو چه خبر داری؟ گفت: من همین قدر می توانم بگویم که محمد با سپاهی که هرگز مثل آن را ندیدم در حالی که آکنده از خشم اند در تعقیب شما در حرکت اند و پیش از آن که از این جا حرکت کنید پیشانی های اسب های سپاه محمد از دور هویدا خواهد شد.

ابوسفیان گفت که ما هنوز تصمیم به بازگشت به مدینه داریم تا کار را یکسره کنیم. معبد گفت که من این کار را به صلاح نمی دانم و اشعاری هم در آن جا برای تضعیف روحیه آن ها گفت.

از آن طرف ابوسفیان به کاروانی از عبدالقیس که عازم مدینه بودند گفت که اگر پیامی را از او برای پیامبر (ع) برسانند مثلا در بازار عکاظ، بار شتران آن ها را از مویز پر می کند. پیام فرستاد تا آن ها را از بازگشت سپاه قریش بیم دهند. می توان گفت این رعب در دل او افتاده بود که چنین اقدامی از خود نشان داد.

وقتی خبر را به پیامبر (ص) رساندند پاسخ آن حضرت، حسبنا الله و نعم الوکیل بود که در آیات سوره آل عمران اشاره خواهیم کرد. 

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *