حجت الاسلام و المسلمین رضا برنجکار روز پنجشنبه 10 مهر 1393 در برنامه طلوع دانش رادیو معارف در تبیین تاریخ علم کلام گفت: دین در سه حوزه اصلی عقاید، آداب و عمل و اخلاق سخن می گوید و علم کلام، علم کلام علمی است که درباره عقاید صحبت می کند. زمانی که متکلم، حرف دین را فهمید، آن را توضیح می دهد و تنظیم و ساماندهی می کند و در مرحله بعد به اثبات و استدلال می پردازد و سعی می کند آن را برای دیگران قابل قبول جلوه دهد. بر این اساس به شبهات پاسخ می دهد و به نقد مکاتب و عقاید باطل نیز می پردازد. این پنج مرحله، دفاع نامیده می شود.
علت نامیده شدن این علم به کلام، بدین جهت است که در ابتدا به دفاع از دین می پرداختند و این اصطلاح از این جهت، عام بود و تمامی جهات را در نظر می گرفت نه عقاید. زمانی که می گوییم علام کلام از روش های عقلی و نقلی استفاده می کند، منظور از عقل، عقل فلسفی و محض نیست بلکه علوم تجربی را نیز شامل می شود و می توان گفت آن چه که غیر از کتاب و سنت باشد، شامل عقل می شود.
سوال: آیا این علم قبل از اسلام هم بوده است؟
اگر منظور از علم کلام، همین عنوان باشد، مختص اسلام است. قرآن، کتاب آسمانی ما، قرائت و خواندن و کلام است و آن دانشی که دفاع از عقاید است نیز کلام و تکلم است. این نشان می دهد که در اسلام صحبت کردن و گفتگو از اهمیت بالایی برخوردار است و ثابت می کند اسلام دینی منطقی است و قرآن معجزه اصلی اش قرآن، کلام و سخن است. این علم زیربنایی اش نیز به عنوان کلام مشهور است.
قبل از اسلام هم یهودیت و بخصوص مسیحیت تا زمانی که کنستانتین مسیحی شد تحت فشار بودند. به کسانی که از مسیحیت دفاع می کردند آپولوژیست یعنی دفاع کننده می گفتند. مشابه با آن چیزی که ما متکلم می گوییم. آنها در واقع دو علم داشتند تئولوژیست ها، تئولوژی و فهم دین مسیحیت را استنباط می کردند و آپولوژیست ها دفاع می کردند. تمام علومی که ما داریم مانند فقه و اخلاق و کلام، آن ها نیز داشته اند؛ هرچند نام دیگری داشته است.
سوال: آموزه های علم کلام از چه زمانی در میان مسلمانان شناخته شد؟
اگر ما معنای اولیه علم کلام یعنی دفاع را در نظر بگیریم، اولین متکلم پیامبر اسلام (ص) است. با نگاهی به کتاب الاحتجاج طبرسی می توان دریافت که نزدیک به یک جلد آن مربوط به مناظرات پیامبر (ص) با ادیان و روسای مختلف است. بعد از ایشان، امام علی (ع) و اهل بیت مناظره می کردند. ائمه بعدی بخصوص صادقین (ع) به بعد، متکلم نیز تربیت می کردند. اسلام از همان ابتدا مورد تهاجم فکری بود و پیامبر از این دین، با کلام حمایت می کردند و خود قرآن هم مشحون از دفاع از دین است.
اگر بخواهیم قید بزنیم و پیامبر (ع) را خارج کنیم، می توان گفت: علم کلام حاصل منازعه کلامی در داخل اسلام است. دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند و سعی کردند حرف خود را اثبات و نظر مقابل را رد کنند.
سه نظریه در این جا ثبت شده است:
1- اولین بحث پیش آمده، بحث امامت است. زمانی که پیامبر (ص) از دنیا رفت، عده ای گفتند برای او جانشین تعیین کنید. در مقابل آن ها عده ای گفتند جانشین را خداوند تعیین می کند و فعل انسان نیست که خودمان تعیین کنیم. این اولین و بیشترین منازعه ای بود که تا الان نیز ادامه دارد و کل امت مسلمان از این جهت به دو شاخه تقسیم شدند. شیعه امامت را بسیار مهم و ادامه نبوت می داند؛ با این تفاوت که به امام وحی نمی شود. اهل سنت این را قبول نداشتند، آنها حرفشان سلبی است و امامت را به عنوان یک مساله فرعی فقهی در نظر گرفتند. البته اکثر قریب به اتفاق اهل سنت امامت را قبول دارند ولی نه به آن مفهومی که ما قائل به عدالت و عصمت امام هستیم؛ بلکه به عنوان جایگاهی که انتخاب می شود. تنها گروهی اندک هستند که معتقدند وجود امام لازم نیست و آن، یکی از شاخه های خوارج است.
2- بعضی ها آغاز علم کلام را به بحث جبر و اختیار مرتبط می دانند که بعدا اهل بیت (ع) در مقابل آنها گفتند لا جبر و لا تفویض.
3- برخی گفتند از بحث ایمان و کفر شروع شد که در ماجرای جنگ صفین، حکمیت پیش آمد و خوارجی ظهور کردند و برای عمل خودشان توجیه کردند و گفتند عمل در بخشی از ایمان است و بنابراین اگر کسی بخشی از عملش اشتباه باشد از ایمان خارج است و کافر محسوب می شود. علی (ع) حکمیت را قبول کرد، ما نیز قبول کردیم ولی ما توبه کردیم اما علی (ع) توبه نکرد. بر اساس گفته آنها کسی که گناه کرد از ایمان خارج می شود؛ مگر این که توبه کند و برگردد. عده ای در مقابل آنها ظهور کردند و گفتند این حرف ها اعتباری ندارد و عمل هیچ تاثیری در ایمان ندارد که مرجئه شدند و بعد معتزله در حکمیت بین این دو گروه یک نظر سومی ارائه دادند و اشاعره نیز در مقابل آن ها نظریه دادند.
سوال: چرا پیدایش علم کلام را مبتنی بر منازعات درون جامعه اسلامی کردید؟ ما می بینیم غیر از رسول خدا (ع)، اصحاب ایشان نیز مناظره می کردند و نمونه کوچک آن مباحثه جعفر بن ابیطالب با نجاشی پادشاه حبشه است. این ها را نمی توان به عنوان خاستگاه علم کلام در نظرگرفت؟
عرض کردم دو دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه می گوید: کلام یعنی دفاع از دین که پیامبر (ص) پایه گذار آن بود. یک تفسیر دیگر، منازعات داخلی است. علتش این است که گروه های کلامی همه اش در اثر منازعات بوجود آمده است. ما بر اساس دیدگاه خودمان می گوییم دین واقعی همان است که اهل بیت (ع) آن را تفسیر کرده اند. اما واقعیت این است که وقتی از فرقه های کلامی نام می بریم، هر کدام در یک منازعه بوجود آمده اند. در تاریخ می بینیم هر بحثی که پیش می آید یک گروه جدا می شود. حتی در شیعه نیز جدا می شود و مختص اهل سنت نیست.
همین بحث ایمان و کفر توسط معتزله ادامه پیدا کرد. واصل بن عطا رییس معتزله در واکنش به این بحث نظریه ای داد و بعدا معتزله بوجود آمد. ابو علی جبایی در سن چهل سالگی به این نتیجه رسید که حرف معتزله ایراد دارد و در مقابل آن ها ایستاد و بدین ترتیب فرقه اشاعره پدید آمد. یعنی در عمل بحث هایی بوجود آمد که بر اساس آن فرقه هایی پیدا شد.
در امامیه نیز زیدیه و اسماعیلیه جدا شدند. زیدیه معتقد بودند بعد از امام حسین (ع) باید جنگ ادامه پیدا کند. آنها معتقد بودند امام سجاد (ع) باید جنگ می کرد و چون فرزندش زید جنگ کرد، گفتند زید امام است و هر فاطمی که جنگید، امام است. اسماعیلیه نیز به این دلیل که فرزند بزرگ امام صادق (ع) بود گفتند او باید امام شود و بعداخودشان شاخه های متعددی پیدا کردند. همین منازعات بود که باعث بوجود آمدن فرقه های متعددی شد.
سوال: اگر این منازعات بوجود نمی آمد نیازی به علم کلام پیدا نمی کردیم؟ البته غیر از آن بخشی که در برابر غیر مسلمانان است.
طبیعی است که در این صورت، چنین کلامی بوجود نمی آمد یا اگر همه امامی بودند چنین کلامی نبود. البته ماهیت بشری، مساله اختلاف است. مثلا الان فقهای امامیه دارای اختلاف هستند؛ با این تفاوت که اختلاف آن ها در مسایل جزئی است نه در مبانی. اگر اختلاف بین مذاهب هم نبود، یک سری اختلافات جزئی بود که نیاز به علم کلام را القاء می کرد.
سوال: اگر منازعه را در نظر نگیریم، آن چه خودمان باور داریم نیاز به تبیین دارد و فردی به شکل مستدل آن را عرضه کند. آیا در علم کلام این جزو حداقل های این علم نیست؟
ممکن است متکلمی در منطقه ای قرار بگیرد که همه مسلمان شیعه دوازده امامی اند و بخواهد معارف شیعی و عقاید را توضیح دهد. اگر آن عالم را با عالمی که در آمریکا برای شیعیان آن جا صحبت کند یا عالمی که در اندونزی برای شیعیان آن جا صحبت کند مقایسه کنیم می بینیم که نوع عملکرد آنها متفاوت است. یعنی ممکن است در آن روستا کسی حرف او را نفهمد و ادبیات او مفاهیم را منتقل نکند. هر کدام در مناطق مختلف سوالات مختلفی دارند و ممکن است سوالی که برای آن فرد در یک جایی بوجود آید برای فرد دیگری در جای دیگر، اصلا مطرح نشود. بنابراین به تناسب مخاطبین، تبیین ها هم مختلف می شود.
متن برنامه های تاریخی رادیو معارف