مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
عسکری

 

به گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا جباری، استاد مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، در گفتاری به چگونگی احضار امام عسکری(ع) به سامرا و حالات آن امام در لحظات آخر عمر و تأکید بر اینکه امام زمان(عج) با کنار زدن جعفر کذاب بر پیکر ایشان نماز خواندند پرداخته که متن سخنان او به شرح زیر است:

 

ائمه قبل از امام عسکری(ع) در شرایط خفقان و زندان به سر می‌بردند، ولی این‌طور نبود که همه عمر این‌گونه باشند و هیچ فرصتی برای انجام وظایف امامت نداشته باشند. این موضوع درباره پدر امام عسکری(ع)، امام هادی(ع)، هم صدق می‌کرد و قبل از انتقال امام هادی(ع) به سامرا در مدینه زندگی می‌کردند. امام هادی از ۲۲۰ تا ۲۳۳ق در مدینه بودند و این ۱۳ سال را امامت کردند تا اینکه بعد از آن به سامرا احضار شدند و خانواده را همراه خود بردند، برخلاف امام رضا(ع) که خانواده را در مدینه باقی گذاشتند. وقتی که امام عسکری(ع) دوساله بودند پدرشان از مدینه به سامرا رفتند و در مدینه متولد شدند. ولادت امام عسکری در سال ۲۳۳ بود. دوره متوکل عباسی مقارن امامت این دو امام بود و دوره خلافت او هم ۱۵ سال طول کشید و از سختی‌های دوره امام هادی و عسکری همزمانی با این خلیفه است.

سعایت بدخواهان درباره امام عسکری(ع)

در سال اول خلافت متوکل برخی افراد و به نقلی همسر او از امام عسکری(ع) سخن‌چینی کردند. همسر او که در آن ایام در مکه و مدینه بود به متوکل نامه‌ نوشت و گفت که اگر تو را نیازی به حرمین است علی بن محمد(عسکری) را دریاب. البته اینکه این نامه از طرف همسر وی باشد جای تعجب دارد، ولی سبب شد تا امام هادی(ع) به سامرا بروند و امام عسکری(ع) همراه ایشان و تا زمان شهادت امام در این شهر بودند و صحنه‌های سختی را تحمل کردند و به همین دلیل به آنان عسکریین(ع) گفته می‌شود.

در سال ۲۲۱ سامرا از سوی معتصم عباسی یعنی یک سال بعد از شهادت امام جواد(ع) پایه‌گذاری شد، چون مادرش از ترکان بود، به نژاد ترکان علاقه زیادی داشت و تعداد زیادی از سپاهیانش ترک بودند و آنان را وارد بغداد کرد. گاهی سپاهیانش در بازار بغداد به تاخت و تاز اسب‌ها می‌پرداختند. لذا معتصم به دنبال جایی بود که آنها را ساماندهی کند و پادگانی داشته باشد و وقتی برای شکار آمده بود آنجا را پسندید و این شهر را بنا کرد و بعد از مدتی پایتخت را از بغداد به این شهر منتقل کرد و این شهر حدود ۵۰ سال پایتخت بود و به این دلیل عسکریین(ع) را به این شهر احضار کرد.

قتل متوکل به دست پسرش

متوکل نزدیک به ۱۵ سال خلیفه بود و به دست منتصر، فرزندش، کشته شد. او خیلی معتدل‌تر و بهتر از پدرش بود و به اهل بیت(ع) گرایش داشت. وقتی در مجلسی پدرش به امیرالمؤمنین(ع) اهانت کرد، منتصر به او اعتراض کرد و متوکل شعر سخیف و بی‌ادبانه‌ای درباره پسرش در جمع خواند و او کینه پدر را به دل گرفت و شبانه او را کشت و خودش به خلافت رسید.

او عمر زیادی نداشت و یک سال بیشتر نتوانست خلافت کند و بعد مستعین به مدت ۴ سال و سپس معتز و مهتدی به خلافت رسیدند که هر کدام مدت کوتاهی خلیفه بودند. از آنجا که آنان با هم رقابت داشتند، همدیگر را به قتل می‌رساندند و ترک‌ها هم ابزار نظامی خوبی برای آنان در رسیدن به اهدافشان بودند. سپس معتمد عباسی روی کار آمد و دوره معتمد از سال ۲۵۶ تا ۲۷۹ به خلافت رسید و امام عسکری(ع) در این دوره به شهادت رسیدند. امام هادی(ع) در دوره خلافت معتز به شهادت رسید.

در مورد اینکه چه کسی امام عسکری(ع) را به شهادت رساند اطلاع دقیقی نداریم، اما اینکه امامی در سال ۲۶۰ شهید شدند، در حالی که ۲۹ سال داشتند طبیعی نیست، ولی چون روایاتی داریم که فرمودند: «ما منا الا مقتول او مسموم و… که از امام مجتبی(ع)، امام صادق(ع) و امام رضا(ع) در عیون آمده است پی می‌بریم که برای همه ائمه(ع) دشمنانی وجود داشتند و به دلیل همین خطر، غیبت رخ داد. لذا درباره کیفیت مسمومیت امام عسکری(ع) خبر دقیقی نداریم، ولی گزارش‌هایی در مورد بیماری‌شان وجود دارد. البته گزارشی در مورد چگونگی شهادت نداریم، زیرا بنا بر مخفی‌ کردن بوده است تا شهادت امام به گردن حکومت نیفتد.

دلیل دیگری که این نظر را تقویت می‌کند این است که وقتی خواستند امام عسکری(ع) را دفن کنند، چهره ایشان را باز کردند و به مردم نشان دادند و گفتند که این حسن بن علی است و سالم بود، آیا به مرگ طبیعی فوت کرد؟ چه دلیلی وجود داشت که این کار را کنند؛ پس الخائن خائف. آنان خیانت کرده بودند و از پیامد آن هراس داشتند. لذا در خفا به جان امام سوء قصد کردند و سمی به ایشان دادند که به تدریج اثر کرد. از روایت ابوالادیان هم استفاده می‌شود که تقریبا دو هفته‌ بیماری حضرت طول کشید، زیرا او نامه‌هایی به ابوالادیان داد تا به مدائن ببرد و به او گفت که تو وقتی برگردی خواهی دید که من از دنیا رفته‌ام و مرا تدفین می‌کنند.

این روایت را شیخ صدوق و کتاب الغیبه شیخ طوسی آورده‌اند. در کمال‌الدین صدوق آمده است: ابوالادیان بصری وکیل امام عسکری(ع) برای مردم بود و نامه‌های امام را به شهرها می‌برد و نامه مردم را می‌آورد؛ نامه‌ای از طرف حضرت آمد که در حال بیماری بودند و ایشان فرمودند که نامه‌ها را بگیر و به مدائن برو که شهری شیعه بود. رفت و آمد تو ۱۵ روز طول می‌کشد و وقتی برگشتی، صدای گریه را از منزل من خواهی شنید و مرا غسل می‌دهند.

ابوالادیان می‌گوید پرسیدم یا سیدی، در این موضع چه کسی جانشین شما خواهد بود؟ فرمودند کسی که جواب نامه‌ها را بخواهد او قائم من است. او بر من نماز می‌خواند. گفتم بیشتر نشانه بدهید؟ امام فرمودند کسی که از محتویات این کیسه اطلاع دهد که وجوهات شرعی قمیون بوده است که به سامرا فرستادند. البته جعفر کذاب مدعی شد که این کیسه‌ها را به من بدهید و من جانشین امام هستم.

حالات امام عسکری(ع) در آخرین لحظات عمر

نقل است که در لحظات آخر عمر امام عسکری(ع) آب مصطکی را، که نوعی داروی گیاهی بود، مصرف کردند. شیخ طوسی در الغیبه، که از ذخایر گرانقدر شیعه است، از نوبختی بغدادی نقل کرده است که در بیماری منتهی به شهادت من بر امام(ع) داخل شدم و خادم ایشان که سیاه‌پوست بود حضور داشت. امام خطاب به خادمش فرمودند که آب مصطکی را برای من بجوشان و او هم این کار را کرد و مادر امام عسکری(ع) آب را خدمت ایشان آورد و وقتی امام(ع) خواست آب را بگیرد، دستش لرزش داشت و کاسه آب به دندان‌های ایشان می‌خورد و امام به خادمش گفت به اتاق مجاور برود و طفل در حال سجده‌ای آنجاست و او را نزد من بیاور و مادر امام با عقیل رفتند و دست امام زمان(عج) را گرفتند و آوردند؛ این بچه صورت و چهره‌ای داشت که به سفیدی می‌زد. موهای او هم مجعد و فر بود و بین دندان‌هایش فاصله بود.

طفل بر پدرش سلام کرد و امام عسکری گریستند و به او فرمودند که این آب را به من بنوشان زیرا من به سوی پروردگارم در حال لقا هستم و امام زمان(ع) این کار را کرد. وقتی امام(ع) آب را نوشید، هنگام نماز بود. البته برخی روایات گفته‌اند که هنگام نماز صبح بود و امام زمان(ع) به پدر کمک کرد تا وضو بگیرند و نماز بخوانند. در قسمت آخر روایات داریم که امام عسکری(ع) فرمودند بشارت بر تو باد که ولد و وصی و صاحب الزمان و جانشین من هستی. سپس نسب امام زمان(عج) را تا امیرالمؤمنین(ع) ذکر کردند و نام همه ائمه(ع) را بردند و فرمودند تو فرزند پیامبر هستی و پیامبر بشارت داده است و تو را مانند کنیه خودش ابوالقاسم می‌داند. در هنگام تدفین این کودک، جعفر را که برای اقامه نماز بر امام آماده شده بود کنار زدند و خودشان بر پیکر پدر نماز میت را اقامه کردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *