به گزارش ایکنا، نشست «تبارشناسی نسبت علمای شیعه و صفویه» امروز دوشنبه ۲۵ دیماه از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
محمدعلی فتحاللهی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در این نشست سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید:
شخصیت مرحوم عبدالله بهبابادی یزدی، مربوط به قرن دهم است. در قرن دهم، برخی از دعواهایی که در قرن یازدهم شروع شد هنوز برجسته نشده بود که از جمله آنها دعوای اخباریون و اصولیون است. ما میتوانیم برخی از شخصیتهای قرن یازدهم را به اصولی بودن یا اخباری بودن منتسب کنیم اما واقعیت این است که در این قرن، تمایزات اینچنینی بین علما وجود نداشت و مثلاً نه از استرآبادیها خبری است و نه حتی اصولیونی که در مقابل آنها صف کشیدند.
رابطه فقه و حکومت
در قرن یازدهم هجری، نوعی ثبات سیاسی و آرامش نسبی هم در کشور و جامعه اسلامی به وجود آمد و همین باعث افزایش مباحث فکری نیز شد. اما در عین حال، قرن دهم را میتوانیم مرحله تکامل یافته تعارضات فکری بدانیم چراکه از زمان سقوط خلافت عباسی و حمله مغولها، جامعه اسلامی دچار فراز و نشیبهای فراوان و آشفتگی زیادی شد و در قرن دهم، شاهد رسیدن حکومتها به ساحل آرامش هستیم.
البته نمیتوان گفت در قرن دهم هیچ اختلافات فکری، سیاسی و اجتماعی وجود نداشت بلکه اختلاف بین فلاسفه و فقها و اختلاف بین صوفیه و متشرعه وجود داشت ولی این اختلافات بر حس آرامشی که در عبور از مشکلات دو سه قرن گذشته پیدا شده بود تأثیر منفی نگذاشت. در قرن یازدهم دعوای بین اصولیون و اخباریون حالت اجتماعی پیدا کرد و به اقشار عمومی جامعه کشیده شد. در قرن دوازدهم هم میبینیم در یک شهر که رودخانهای از وسط آن رد میشود یک طرف رودخانه طرفدار اخباریون و یک سمت آن طرفدار اصولیون هستند. اما در قرن دهم شاهد چنین چیزی نیستیم و مثلا نمیتوان گفت علامه بهابادی از اصولیون یا اخباریون است.
معتقدم باید از جهاتی اهمیت علامه بهابادی یزدی را بیشتر درک کنیم و آن هم به دلیل سرنوشت حوزههای عصری آن موقع و درگیری آنها با جریان فقاهت و سیاست است. واقعیت این است که به راحتی میتوان از فقاهت، تعریفی حکومتی ارائه داد. مخصوصا فقه اهل سنت با حکومت شناخته و تعریف شد. خلفای بنی امیه و بنی عباس، مبنای فقاهت اهل سنت هستند و فقه آنها را به یک معنا میتوان فقه الخلافه هم نامید. در واقع فقه تابع حکومت است و بخشی از تحولات فقه نیز از تحولات حکومت ناشی میشود.
روند به دست گرفتن قدرت توسط جریان تصوف
اما فقه تشیع، خارج از دایره حکومت شکل گرفت و این هم از موارد پیچیده است که چگونه میشود نظام فقهی و قانونی بتواند خارج از سیستم حکومتی شکل بگیرد در حالیکه فقه باید دائما با حکومت زیست کند؟ اما این وضعیت در فقه شیعه وجود داشته و سختیهای خاص خود را هم داشته و به حیات خود هم ادامه داد. سقوط خلافت عباسی، ضربهای اساسی را به فقاهت اهل سنت وارد کرد و نقطه اصلی اتکای این فقه را از بین برد. اهل سنت از آن تاریخ همواره دغدغه احیای خلافت را دارند چون احیای فقاهت منوط به احیای خلافت است و بدون آن نمیتوانند نظام فقهی خود را مدیریت کنند. یکی از آشفتگیهای قرون قبل که منجر به شکلگیری ثبات در قرن دهم شد نیز همین بیثبانیها بود.
فقه شیعه در یک سیر تدریجی و آرام آرام به حکومت نزدیک شد مخصوصا در حوزه علمیه حله، ارتباط بیشتری با حکومت برقرار شد. در این جهت، تسلط فقهای شیعه به فقه اهل سنت هم در این نزدیکی اهمیت بیشتری داشت لذا میبینیم علامه حلی، از نظر عملی در دوران سلطان محمد خدابنده، وارد دستگاه حکومت شده است. باید دانست که فقاهت همواره با حکومت همراه بود اما فقه شیعه به حکومت رسید نه اینکه از حکومت ناشی شود. این شرایط در دوران محقق کرکی به اوج خود رسید.
نکته دیگر اینکه بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص)، بنای خلافت شکل گرفت و تا هفت قرن ادامه داشت. در کنار اینها، با جریان تصوف نیز مواجهیم که ابتدا در عرصه غیرسیاسی، نشو و نما پیدا کرد اما در یک فرآیند تاریخی، سیاسی شد. صوفیان اولیه کاملا دور از سیاست بودند و با عزلتگزینی کار خود را شروع کردند ولی به تدریج با مردم گره خورده و سیاسی شدند و به خلافت تنه زدند. آنها مخصوصا از دوران مغولها به شدت سیاسی شدند و در نهایت با شکلگیری حکومت صفویه، شاهد به قدرت رسیدن تصوف هستیم. در نتیجه جریان فقاهت شیعی مجالی برای خودنمایی پیدا کرد و به مرور زمان مردم نیز برای خودشان هویتی را قائل میشوند در حالیکه در گذشته و مخصوصا در زمان سلجوقیان و خوارزمشاهیان، مردم چنین هویتی نداشتند.
دورانی درخشان برای علمای شیعه
همچنین حسن عبدیپور؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، در این نشست سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید:
کتاب منطق علامه بهابادی یزدی؛ در سال ۹۶۴ قمری در نجف به پایان میرسد و ما هم به همین مناسبت تلاش میکنیم روز تکمیل این کتاب را به عنوان روز منطق در سطح ملی ثبت کرده و جایزهای برای روز منطق در نظر بگیریم. نکته دیگر اینکه موضوع تبارشناسی نسبت علمای شیعه و صفویه، موضوعی است که باید برای بررسی آن، از ظرفیت پژوهشگاهها و مخصوصا پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی استفاده کنیم تا ابعاد ناشناخته و مسائلی که در این زمینه وجود دارد را به شکل بهتر و دقیقتری درک کنیم.
در زمان صفویه، یک دوره درخشان تمدنی برای تشیع شکل میگیرد. ما سه دوره حکومتی داشتهایم که رابطه علما با حکومت خوب بوده است؛ یکی در زمان آلبویه بود که فرصتی برای علما پیش آمد که توانستند امتیازاتی بگیرند و تحرک علمی داشته باشند. دوم در زمان ایلخانان و سوم در زمان صفویه به عنوان یک فرصت تاریخی است که بسیاری از علما از آن استفاده کردهاند و یکی از این شخصیتها که از این فرصت استفاده کرد ملا عبدالله بهابادی یزدی است.
شکلگیری حکومت مقتدر شیعی
در این دوران ساختار حکومتی عوض شده و حکومتی یکپارچه و مقدر شیعی شکل میگیرد. از سوی دیگر مسائل خارجی و تهدیدهای عثمانی و ازبکها را شاهدیم. همچنین در داخل کشور با تهدیدات اخباریگری مواجه هستیم چراکه بخش زیادی از فقه ما اخباری بود. از سوی دیگر مشکلی در زمینه اختلافات میان علما برای همکاری با یکدیگر وجود دارد که در مقطعی دچار اختلاف در همکاری با حکومت میشوند اما با دعوت شاه طهماسب از محقق کرکی؛ شاهد همگرایی فقها با حکومت هستیم.
در زمان شاه اسماعیل صفوی، یکبار مرحوم محقق کرکی با حکومت آشتی میکند اما به خاطر اختلافاتی که در جنگ چالدران پیش میآید ایشان قهر کرده و با حکومت اختلاف پیدا میکند اما در زمان شاه طهماسب، ایشان به همه دستاندرکاران توصیه میکند باید کارها را با مشورت محقق کرکی پیش ببرید. چنین وضعیتی نیاز به کاوشهای بیشتری دارد و انشاء الله در چنین جلساتی بیشتر مورد مداقه و بررسی قرار گیرد.