مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و روایت تاریخ توسط پهلوی چه بر سر «کمبوجیه» آورد؟

 

یک سند تاریخی و آوردن نام «کمبوجیه» نقطه تلاقی دو روایت ایرانی و یونانی است، روایتی که شاید با تاریخ باستان ایران همخوانی ندارد، اما به راستی در پشت نام «کمبوجیه» چه اسراری نهفته است؟

گروه فرهنگی: چند روزی است که نام «کمبوجیه» بعد از پخش برنامه جوکر به عنوان یکی از پادشاهان ایرانی در فضای مجازی دست به دست می‌شود، نوع بیان و آوردن نام کمبوجیه توسط بازیگران در این برنامه باعث شد که واکنش‌های متفاوت و روایت‌های مختلفی از کمبوجیه مورد مداقه و بررسی فعالان فضای مجازی قرار گیرد.با این وجود سؤال‌های زیادی درباره کمبوجیه مطرح است از جمله اینکه آیا کمبوجیه اینقدر خشن و جانی بوده است، آیا تأثیرپذیری از روایت فیلم ۳۰۰ آمریکایی‌ها در سال ۲۰۰۶ با محوریت روایت یونانی‌ها درباره پادشاهان هخامنشی این نوع برداشت‌ها را وارد ذهن تاریخی این روزهای ایرانی‌ها کرده است؟ همچنین اسناد ایرانی در زمینه چه نظری درباره کمبوجیه دارند؟برای پاسخ به این سؤال‌ها و شناخت بیش‌تر درباره «کمبوجیه» با دکترای ایران باستان علی مصلح گفت‌وگو کردیم، وی نویسنده کتاب‌هایی چون «آشنایی با زرتشت و باستان‌گرایی»، «تاریخ روایی زرتشتی از کیانیان و تاریخ یونانی از هخامنشیان» و «پیامبری زرتشت» است، همچنین مقالاتی با عناوین «جشن‌های باستانی پاسداشت خدایان خیالی» و «بررسی دیدگاه هنریک ساموئل نیبرگ درباره زرتشت شمنی» در این زمینه دارد.حال دکتر مصلح در یک گفت‌وگو چالشی نکات بسیاری را درباره تاریخ باستان این مرزوبوم واشکافی کرده است، بنابراین اگر شما هم می‌خواهید در جریان روایتی جالب از کوروش و داریوش با محوریت کمبوجیه باشید، این گفت‌وگو را از دست ندهید:

کمبوجیه از منظر یونانی‌ها یک دیوانه و جانی است!

* روایت‌های منتسب به کمبوجیه در تاریخ چیست؟ـ کمبوجیه که حتی مرگش نیز مشکوک است، یونانی‌ها از او بسیار بدگویی کردند و ایرانی‌ها هم کوروش و تبار آن را از صفحه تاریخ ایران حذف کردند، در این کار هم به نظر یونانی‌ها موفق عمل کردند به گونه‌ای که تا عصر مدرن سخنی از تاریخ کوروش در تاریخ نگاری ایرانی‌ها نبود. در عصر مدرن مستشرقان با تکیه به داشته‌های یونانی خود شروع به بازتعریف هویت‌ها کردند و این گونه می‌شود که روایت یونانی هرودوت مبنای تاریخ ایران باستان می‌شود.از آنجایی که رمزگشایی کتیبه ها از جمله کتیبه بیستون با تاریخ هرودوت انجام شده، تاریخ هرودوت یک جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است، چه اینکه با تمام مبانی تاریخ‌نگاری مدرن همسو است، هم شرق‌ستیز است، هم نگاه غرب‌گرایانه دارد و غرب را به عنوان هویت برتر معرفی می‌کند، هم اینکه جنبه‌های اومانیستی در تاریخ‌نگاری هرودوت ـ یعنی نقش انسان در تاریخ ـ پررنگ‌تر نسبت به تاریخ نگاری‌های سنتی است.
*به هر سو اگر کمبوجیه‌ای در تاریخ ایران است، برآمده از تاریخ هرودوت است و بعد گزارش‌های بعدی، اما این هرودوت در مورد همین کمبوجیه چه گفته است؟ ـ‌ هرودوت، کمبوجیه را به عنوان یک مجنون و دیوانه خطاب می‌کند که با همکاری فانس هالیکارناسی که یک فرمانده یونانی بود، توانست بر مصر غلبه کنه و او را به عنوان یک ظالم معرفی می‌کند، کسی که حتی به مردم و خانواده خودش ظلم کرد، برادرش بردیا را به گمان اینکه او دنبال کودتا بوده، کشت.این مورد حتی در کتیبه بیستون داریوش هم به صورت مجمل آمده است . به گفته هرودت او گاو مقدس مصریان اپیس را کشت و موجبات تنفر مصریان از خودش را فراهم کرد. کبوجیه بسیاری از بزرگان ایرانی و کاهنان مصری را به قتل رساند. اما یکی دیگر از کارهای عجیب او و کارهایی که می‌بینیم تاریخ هرودوت اولین بار به او نسبت می‌دهد،‌ این است که کمبوجیه اولین بار با خواهرش آتوسا و سپس در مرحله دوم با خواهر دیگرش رکسانا ازدواج کرد و ۲ خواهرش را به همسری گرفت و ازدواج با محارم شاید از آنجا شروع شد.

خب! این‌ها بخشی از کارهایی است که می‌بینیم هرودوت به کمبوجیه نسبت می‌دهد، مرگ کمبوجیه هم خیلی مرموزانه است، اینکه کمبوجیه در بازگشت از مصر آیا خودکشی کرد یا نه؟ اینکه خنجرش در پای او فرو رفت یا به شکل دیگری کشته شده یا به مرگ طبیعی؟ همه این ها مشکوک است و همه اینها روایت هرودوت درباره کمبوجیه است. در روایت یونانی کم‌تر می‌بینیم که از کمبوجیه به نیکی یاد شود، شاید کتزیاس که پزشک یونانی دربار هخامنشی بوده، کمی آرام‌تر از هرودوت درباره کمبوجیه سخن گفته باشد. ولی آنچه که محور و روایت پرتکرار تاریخ ایران شد، روایت هرودوت است.در کتیبه بیستون هم از مرگ بردیا به دست برادرش کمبوجیه یاد می‌شود. بعضی از پژوهشگران معاصر غربی، این مورد را نمی‌پذیرند و ادعایشان این است که داریوش تلاش دارد بر قتل بردیا سرپوش بگذارد، و او بردیای راستین را کشته و نه گئوماتای مغ را ! حال اگر ما کتیبه بیستون را با تاریخ هرودوت همخوان بدانیم، این قابل جمع هست و به نظر می‌رسد که کار، کار کمبوجیه باشد.همچنین اگر روایت یونانی پذیرفته شود قلمرو کمبوجیه، همون قلمرو پدرش است؛ یعنی کوروش وقتی که به سلطنت رسید و لشکرکشی کرد اولین بار از پارس به سمت ماد حمله کرد و سرزمین ماد را تصاحب کرد، سرزمینی که پدربزرگ مادری او آنجا حکومت می‌کرد و بعد از آن لیدیا، فوکه، لوقیا ، آشور و بابل را تصاحب کرد و در نهایت شاه بابل شده و بعد از این، کوروش در حمله به قفقاز ماساگت‌ها کشته شد و کمبوجیه به شاهی رسید. او به مصر حمله کرد و فاتح مصر شد.

«فیلم ۳۰۰» گویای کینه تاریخی غربی‌ها با ایرانی‌ها است

*آقای مصلح با این توضیحات شما،‌ پس فیلم ضد ایرانی ۳۰۰ نیز بر اساس همین روایت‌های هرودوت ساخته شده است؟ـ بله! این‌ها همه بر اساس تاریخ هرودوت و بر اساس منابع یونانی ساخته شدند، بر اساس همین روایت مقاله و کتاب می‌نویسند، عنوان یکی از مقالاتشان «بربرهای مستبد» است که جز توحش از شاهان ایران چیز دیگری را به نمایش نمی‌گذارند، پادشاهانی که خونریز بودند، کسانی که قتل عام می‌کردند، دیکتاتور بودند و کشورگشایی می‌کردند! و از تمدن فاصله بسیاری داشتند.اما روایت ایرانی چنین وضعیتی در رابطه با پادشاهی ایرانی‌ها و پادشاهان ایران روایت نمی‌کند، تنها سند ایرانی که اسم کمبوجیه در آن حک شده همان کتیبه بیستون است و الباقی اسناد که عرض کردم، یکی تاریخ هرودوت و دیگری اسناد اقتصادی بابلی و مصری است که می‌توان در رابطه با کمبوجیه برشمرد.

«‌کمبوجیه» یک نام آشنا در تاریخ عیلامی است

*اشاره‌ای کوتاه درباره نام کمبوجیه در سند ایرانی داشتید، بیش‌تر توضیح می‌دهید نام «کمبوجیه» در کجای تاریخ ایران به میان آمده است؟ ـ ‌کمبوجیه یک نام آشنایی برای تاریخ ایران نیست، نام کمبوجیه در عصر تاریخ‌نگاری مدرن به گوش تاریخ ایران رسید و تاریخ‌نگاری ایران در عصر جدید، کمبوجیه را در تاریخ باستان خودش جای داد.ما با ۲ کمبوجیه در تاریخ‌نگاری باستان با آن مواجه هستیم، یکی پسر کوروش کبیر و دیگری پدر کوروش کبیر! ولی تاریخ‌نگاری ایرانی و اسناد ایرانی، یعنی خود «اوستا» ـ اگر چه تاریخ نیست، اما گزاره‌های تاریخی دارد ـ یا «متون پهلوی» آن بخشی که متن‌های دینی است و نام شاهان و سلسله‌ها را به میان آورده است؛ همچنین خدای نامه که متن اصیل تاریخی و سند رسمی سلسله ساسانی بوده هم حتی پدر و پسر کوروش که هر دو کمبوجیه نام داشتند و حتی خود کوروش را نام نمی‌برد.متن فارسی میانه (پهلوی) درباره تاریخ سیاسی ایران، خدای‌نامه‌ها بودند که در عصر اسلامی، به زبان عربی و به زبان فارسی جدید به نثر و به نظم ترجمه شدند.شاهنامه فردوسی، شاهنامه ثعالبی، تاریخ طبری، مروج الذهب و التنبیه و الاشراف مسعودی، فارس‌نامه ابن بلخی و دیگر تواریخ دوره اسلامی، همگی روایت خدای‌نامه‌ای تاریخ ایران را انعکاس داده‌اند.

روایتی جالب از گذر زمان در تاریخ ایران باستان

*خب! چطور می‌شود که نام کمبوجیه بر سر زبان‌ها می‌افتد؟ـ ما در دوره اسلامی دو دسته تاریخ‌نگاری داریم که البته هردو برآمده از خدای‌نامه‌ها هستند. یکی شاهنامه‌ها که خود را مقید به روایت خدای نامه کرده‌اند و از دیگر منابع مثل منابع رومی، یونانی یا یهودی و… بهره نمی‌برند و دسته دیگر تواریخی هستند که تاریخ خود را منحصر در خدای نامه نمی‌کنند و از منابع رومی، یهودی، یونانی و غیره در نقل تاریخ استفاده می‌کنند. مثل تاریخ طبری، ابن خلدون و دیگران. تواریخی که خود را منحصر در خدای‌نامه‌ها کرده‌اند و تنها روایت ایرانی را نقل کرده‌اند، مثل شاهنامه‌ها که همچون تواریخ و اسناد زرتشتی، سخنی از کمبوجیه پدر کوروش و کمبوجیه پسرکوروش و خود کوروش به میان نمی‌آورند و اساساً سلسله کوروش را نمی‌شناسند. ولی منابعی که خود را منحصر در اسناد خدای نامه‌ای نکرده بودند و از منابع غیر ایرانی هم استفاده کردند، اگر چه کمبوجیه و کوروش را می‌شناسند، ولی عموماً آن‌ها را با سلسله‌های تاریخی ایران یکی نمی‌دانند.پس نه از «کمبوجیه» پسر کوروش کبیر و نه از «کمبوجیه» پدر کوروش، نامی در سلسله اسناد ایرانی اصیل نیست و حتی خود کوروش کبیر که نامش در اسناد ایرانی اصیل ذکر نشده است که به یکباره در تاریخ‌نگاری دوره مدرن در تاریخ ایران جانمایی شدند.

وقتی روایت یونانی از تاریخ ایرانی می‌گویند!

*این روایت یکباره چگونه اتفاق افتاده است؟ـ نام «کمبوجیه» در اسناد یونانی است. در اسناد یونانی مثل کتسیاس، گزنفون و هرودوت. در واقع این سه نفر گزارش اولیه از تاریخ خاندان کوروش را بیان می‌کنند! و بعدها که نام کمبوجیه به تواریخ دوره اسلامی رسید به شکل های گوناگون درآمد : قمبوسیوس، قنبيشاش از آن جمله است. اما نکته مهم‌تر آن است که وقتی تاریخ‌نگاری مدرن بر اساس منابع یونانی تدوین شد، روایت ایرانی که بیش از هزار بار هویت ایرانی را به دوش کشیده بود، به عنوان اسطوره کنار گذاشته شد.

روایت تاریخ توسط پهلوی چه بر سر کمبوجیه آورد؟

*منظور شما از اسطوره شدن تاریخ اصیل ایرانی چیست؟ـ یعنی روایتی که خاندان کوروش را نمی‌شناسد، کم‌کم از صحنه تاریخ‌نگاری کنار گذاشته می‌شود و آن روایت خاندان کوروش ـ کمبوجیه اول، کوروش اول، کمبوجیه فرزند کوروش یا کوروش دوم ـ جایگزین روایات ایرانی می‌شود، در حالی که خاندان کوروش هیچ رنگ و لعابی در تاریخ اصیل ایرانی ندارد.اگر فرایند تاریخ‌نگاری را نگاه کنید، می‌بینید بعد از یک دوره بیش از هزار ساله، در عصر جدید «هرودوت»، محور تاریخ‌نگاری عصر مدرن ایران شد،‌ تاریخ‌نگاران معاصر پهلوی، تاریخ سنتی که سلسله پیش از حمله اسکندر را کیانیان می‌دانستند، کنار می‌گذارند و روایتی را به نام هخامنشیان جایگزین می‌کنند.اگر فرایند تاریخ‌نگاری را نگاه کنید، می‌بینید بعد از یک دوره بیش از هزار ساله، در عصر جدید «هرودوت»، محور تاریخ‌نگاری عصر مدرن ایران شد،‌ تاریخ‌نگاران معاصر پهلوی، تاریخ سنتی که سلسله پیش از حمله اسکندر را کیانیان می‌دانستند، کنار می‌گذارند و روایتی را به نام هخامنشیان جایگزین می‌کنند.

در واقع تاریخ ما تا عصر قاجاری تاریخی بود که فردوسی بیان کرده بود، تاریخی بود که بر اساس منابع ایرانی نوشته شده بود، منتها مستشرقان چون نتوانستند کمبوجیه پسر و کمبوجیه پدربزرگ و خاندان کوروش را در تاریخ ایران جانمایی کنند، قائل شدند که شاهنامه و منابع ایرانی اساطیری هستند، سپس در مقابل آمدند در دوره پهلوی اول کتاب‌های داستانی، کتاب‌های تاریخی، کتاب‌های تاریخ آموزش‌وپرورش و عمده کتاب‌های تاریخی را که بر اساس تاریخ پیشدادی و کیانی نوشته شده بود، کنار گذاردند.بنابراین آرام آرام در دوره‌های پهلوی اول به این طرف می‌بینیم که تاریخ مدرن، تاریخ ایرانی را پس می‌زند و یک روایت دومی را بیان می‌کند.در این اثنا هرودت محوری در عصر مدرن دلایل متعدد داشت که اینجا به آن نمی‌پردازم ولی به تدریج تاریخ‌نگاری مدرن نیز از تاریخ‌نگاری هرودوت محور فاصله گرفت و تاریخ‌نگاری براساس داده‌های باستان‌شناسی را جایگزین روایت‌محوری کرد که البته این شیوه نیز مخاطرات دیگری دارد.

تبار داریوش و کوروش یکی نیست!

*یعنی معتقدید تاریخ‌نگاری در ایران به سمت و سوی دیگری دارد می‌رود؟ـ وقتی یافته‌های باستان‌شناسی بخواهند محور باشند، می‌بینیم که داستان تاریخی ایران یک چیز دیگری می‌شود. خب! ما دو تا سند در یافته‌های باستان‌شناسی عصر جدید داریم که برای تبارشناسی کوروش و تبارشناسی خاندان هخامنشی، یعنی تبار داریوش کبیر به ما کمک شایانی می‌کند.یکی استوانه گلی کوروش است که در بابل پیدا شده است و دیگری کتیبه بیستون کرمانشاه است. این ۲ کتیبه، ما را به ۲ مسیر رهنمون می‌کنند، حال آنکه تا قبل از این، یعنی در دوره هرودوت‌محوری و با نگاه هرودوت محور، این دوتا تلفیق می‌شدند و یک روایت تلفیق شده‌ای از خاندان کوروش و داریوش به ما ارائه می‌شد؛ یعنی چنان که هرودوت مطرح می‌کند، خشایارشاه تبار خودش را این چنین بر می‌شمارد که؛«خشایار شاه فرزند داریوش و داریوش فرزند ویشتاسب و ویشتاسب فرزند آرشام و آرشام فرزند آریارمنه و آریارمنه فرزند چیش پیش و چیش پیش فرزند کوروش و کوروش فرزند کمبوجیه و کمبوجیه فرزند چیش پیش و چیش پیش فرزند هخامنش»

این تبارشناسی که هرودوت آن را به خشایارشاه منسوب می‌کند، یک تبار تلفیقی از ۲ سلسله جداگانه که یکی تبار داریوش و دیگری تبار کوروش است، ولی تاریخ‌نگاری مدرن بر اساس آثار باستانی چنین تبارشناسی را نمی‌پذیرد و این‌ها را ۲ شاخه از یک سلسله نمی‌پندارد، بلکه هر کدام از این‌ها بر اساس سند تاریخی خودش تحلیل می‌شود؛ یعنی سندی که مربوط به کوروش است این چنین در استوانه گلی بیان می‌کند:«منم کوروش، شاه جهان، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر، شاه اکد، شاه چهارگوشه جهان»، کوروش خودش را شاه بابل و شاه انشان می‌داند و تبارش را اینطوری بیان می‌کند:«پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، کمبوجیه شاه انشان، نوه کوروش ـ کوروش یکم ـ شاه بزرگ، شاه انشان، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ، شاه انشان».

داریوش ایرانی و آریایی است

* پس کوروش کیست؟ـ کوروش فرزند کمبوجیه و کمبوجیه فرزند کوروش اول و کوروش اول فرزند چیش پیش و همه این‌ها خودشان را شاه انشان در جغرافیایی عیلامی و غیر پارسی و غیر آریایی می‌شمارند. ولی وقتی به کتیبه بیستون مراجعه می‌کنیم، داریوش یک روایت دیگری را بیان می‌کند:«من هستم داریوش، من داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، (نه انشان،) شاه کشورها، پسر ویشتاسب، نوه آرشام هخامنشی»دوباره در بند دوم این کتیبه می‌بینیم که اینطور داریوش از خودش می‌گوید که «پدر من ویشتاسب، پدر ویشتاسب آرشام، پدر آرشام آریارمنه، پدر آریارمنه چیش پیش، پدر چیش پیش هخامنش بود».در بند دوم داریوش شاه می‌گوید بدان جهت هخامنشی خوانده می‌شویم که از دیرگاهان اصیل هستیم، از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند، خب! داریوش شاهی را از پدران خودش می‌شمارد و در این سلسله‌ای که بیان کرد، ما می‌بینیم که یک تباری کاملاً مجزای از تبار کوروش است.داریوش خودش و پدرانش را شاهان پارس می‌داند، ولی کوروش خودش رو شاه انشان می‌داند، بنابراین، این یک روایت دیگری می‌شود و چنان که عیلامی‌شناس معاصر دنیل پاتس جغرافیای انشان و پارس را یکی نمی داند.توجه داشته باشید که ما دلایل مختلفی پیدا کردیم که این دو سلسله از هم مجزا هستند و اصلاً هیچ قابل تطبیق و سلسله متصل به هم نیستند. کتبیه‌ای که از دین داریوش پرده بر می‌دارد.

*در واقع شما می‌گویید محل و مکان پادشاهی آن‌ها هم متفاوت بوده است؟ـ بله! جغرافیای متفاوت، جغرافیای انشان؛ ایلامی هست، جغرافیای پارس؛ پارسی است.در حالی که طبق روایت هرودوت درباره داریوش می‌بینیم که پدرانش شاهان بزرگی نیستند و بلکه در نهایت حاکمان منطقه ای هستند و این با آن چیزی که داریوش در کتیبه بیستون ادعا می‌کند، اختلاف اساسی دارد.ضمن اینکه حتی در حوزه اعتقادی، اعتقادات داریوش با اعتقادات کوروش متفاوت است. در کتیبیه بیستون داریوش سخن از اهوره مزدا می‌زند و در جایی دیگر شاهان هخامنشی، یعنی داریوش و سلسله داریوش سخن از اهوره مزدا و دیگر بغان(ایزدان) آمده است که نشان از کیش‌های ایرانی، به ویژه کیش زرتشتی دارد. ولی کوروش هیچ وقت سخنی از اهوره مزدا به میان نیاورده است. کوروش و حتی فرزند کوروش سخنی از اهورا مزدا و خدایان ایران باستان به میان نیاوردند، بلکه در لوح گلی سخن از خدایان به میان آورده است «خدای خدایان مردوک است، خدایان بابلی بعل و نبو مطرح اند » و در واقع سخن از بت‌های بابلی را به میان می‌آورد.پژوهشگران معاصر همچون مت واترز، پاتس، ریچارد فرای و بسیاری دیگر قائل هستند که کوروش و خاندان کوروش اصلاً هخامنشی نیستند، بلکه این‌ها تبار مجزایی هستند که عنوانشان را تبار چیش پیشیان و مجزای از تبار هخامنشیان گذاشتند.
باز ما مشاهده می‌کنیم در مقبره‌های این ۲ سلسله، یعنی کوروش ـ اگر بپذیریم همان مادر سلیمان مقبره کوروش است – و از آن سو نقش رستم و مقبره‌های داریوش و خاندان داریوش را بنگریم ـ می‌بینیم در مقبره‌های داریوش و خاندان داریوش نمادهای زرتشتی به کار رفته است، یعنی شاه ایستاده یک دست به روی آسمان در مقابل آتش بلند کرده و دارد آن آتش را نیایش می‌کند و در حال یشت‌خوانی یا یسن‌خوانی است که نماد فروهر یا خورنه کیانی یا اهور مزدا در بالا جای دارد.ولی از این نمادها در مقبره کوروش وجود ندارد، بلکه سبک و سیاق قبر کوروش کاملاً شکل و شمایل دیگری دارد که متفاوت از شاهان هخامنشی است. از سویی دیگر برخی پژوهشگران به اسامی این دو دسته نگریستند از جمله هوزینگ و ریچارد فرای و نام «کمبوجیه» را فارسی نمی‌دانند، در واقع نام خاندان کوروش را فارسی باستان نمی‌دانند،‌ بلکه این اسامی، اسامی ایلامی هستند.در حالی که نام خاندان داریوش اسامی فارسی‌اند، طبق گفته زبان شناسان، اسامی تبار داریوش به فارسی است و برای آن‌ها ریشه‌های فارسی شناخته شده است . و برای نمونه هرتسفلد داریوش را داریا وهومنه ( دارای اندیشه نیک) می داند. با این وجود نسبت به «کمبوجیه» می‌بینیم که زبان شناسان در تب و تاب هستند و در نهایت اعلام کردند این اسامی، اسامی ایلامی است. بنابراین «کمبوجیه» یک نام فارسی‌باستان و یک نام آریایی نیست.

نام داریوش مانا شد!

*در اینجا یک سرگردانی تاریخی رخ نمی‌دهد؟ـ تحلیل مجموعه‌ این اختلافات به ما می‌رساند با ۲ تبار سروکار داریم، یک تبار که نامشان در تاریخ ایران ثبت، ضبط و مانا شد و در شکل و شمایل خاندان کیانی ظاهر شدند که نام «دارا»، «اردشیر» و نام‌های از این دست در تاریخ ایران ماندگار شد. از سویی دیگر برخی نام‌ها نظیر «کمبوجیه» و «کوروش» در تاریخ ایران مانا نشد.زیرا به نظر می‌رسد که داریوش با اختلافاتی که با آن تبار داشت و همچنین هویت غیر آریایی خاندان کوروش که حتی منابع اسلامی هم به آن اشاره کرده اند و کوروش را عیلامی معرفی می‌کنند نشان از حذف آگاهانه یک تبار بیگانه از تبار ایرانی در میان است و نقش داریوش یک نقش جدی است، داریوش ایرانیان را قسم می‌دهد و با نگاه اعتقادی که داشته آن‌ها را فرا می‌خواند که تاریخ را حفاظت کنند. بسیار بعید است که ایرانی‌ها نسبت به این شاه کوتاهی کرده باشند. داریوش خودش را ایرانی آریایی خطاب کرده است. حال بماند که آریایی مراد یک تبار بوده یا یک کیش یا یک زبان یا یک جغرافیا یا هر چیز دیگر.

آنچه که معلوم است آریایی و ایرانی مرز هویت است که زرتشتیان نیز مدام سخن از تمایز ایرانی و انیرانی دارند. در حالی که همان طور بیان کردم کوروش خودش را آریایی نمی‌خواند. به نظر می‌رسد داریوش با این خطاب‌ها کوروش را از حوزه هویت ایرانی خارج کرده و او را به عنوان تبار ایلامی مطرح کرده است.توجه داشته باشید حتی در اسناد ایرانی ـ اسلامی، از کوروش به عنوان کوروش غیلمی یا ایلامی، عیلمی، یاد می‌کنند، نه کوروش هخامنشی.حال اگر بخواهیم یک تاریخ کامل از ایران و یک نگرش کامل به تاریخ ایران باستان داشته باشیم، به نظر من لازمه‌اش بازنویسی تاریخ ایران با استفاده از همه منابع و همه داده‌ها از منابع یونانی گرفته تا ارمنی و ایرانی و منابع باستان‌شناسی است. در برخی موارد اینها قابلیت انطباق و تطبیق دارند، و جاهایی که قابلیت تطبیق ندارد را می‌شود تحلیل کرد و هویت ایرانی نسبت به دوره باستان، دوباره بازنویسی شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *