حجة الاسلام و المسلمین احمد مبلغی روز پنج شنبه 21 فروردین 1393 در برنامه طلوع دانش رادیو معارف در ادامه بررسی تاریخ فقه، به بررسی تفاوتهای میان شریعت و فقه پرداخت و رابطه خصائص الشریعه و انتظار از فقه را تشریح کرد.
در ادامه بحث درباره تاریخ فقه به برخی از فنون یا مسایلی پرداختیم که جای آن ها در تاریخ فقه خالی است. این مسایل هرچند در منابع دینی ما به آن اشاره شده است ولی فقها به آن نپرداخته اند؛ با این که جا دارد برخی از آن ها به یک علم مستقل تبدیل شود. از جمله این مسایل، خصائص الشریعه است که در این برنامه به آن خواهیم پرداخت.
تفاوت های میان شریعت و فقه
1- شریعت، فعل خداوند و فقه، فعل انسان های فقیه است که می کوشند شریعت را بشناسند. به عبارت دیگر شریعت آن چیزی است که فقه در صدد فهم آن است و اگر فقه نباشد هیچ راهی برای رسیدن به شریعت پیدا نمی کنیم.
2- شریعت، گستره وسیعی دارد و تمامی حوزه ها را در بر می گیرد ولی فقه، بنا به تجربه های زمانه، گسترش پیدا کرده و دایره اش تنگ تر از دایره شریعت است؛ لذا هرچه فقه جلوتر می رود سعی می کند به سوی یک گستره دایره ای پیش برود.
3- خطا در شریعت معنا ندارد؛ زیرا خداوند آن را تشریع کرده است ولی فقه به این دلیل که فهم از شریعت است، گاهی فقیهان در رسیدن به احکام الهی به خطا می روند. البته معنایش این نیست که فقه حجیت ندارد و همینطور به این معنا نیست که فقیه، قطعا به حکم الله واقعی رسیده است.
4- شریعت یک مجموعه منظومه ای است و همه اجزاء آن در جهت تکامل بخشی نسبت به یکدیگر حرکت می کنند و چون فعل خداوند است این طور نیست که اجزاء آن نسبت به هم بی ارتباط باشند یا در جهت خنثی سازی یکدیگر عمل کنند؛ بلکه یکدیگر را تکمیل می کنند. ولی در فقه ممکن است دو حکم یک فقیه در یک راستا نباشند و این مجموعه بودن در فقه معنا پیدا نکند.
با توجه به مطالبی که گفته شد می توان گفت که شریعت صفاتی همچون سهله و سمحه بودن، جامعه ساز بودن، تمدن ساز بودن یا تضمین کننده سعادت دنیوی و اخروی و صفت های دیگر دارد که به این موارد خصائص الشریعة گفته می شود. در برنامه گذشته فواید خصائص الشریعه و ظرفیت علم شدن آن بیان شد و گفته شد که حوزویان می توانند از خصائص الشریعه در استنباط احکام استفاده کنند؛ به این معنا که اگر فقیهی پی ببرد مجموعه فتاوایش با یکی از خصائص شریعت، تضاد دارد می تواند با طی فرایندی در آن فتاوا بازبینی کند.
باید به این نکته توجه داشت که هیچ گاه مقصود از نقش دادن به خصائص الشریعه این نیست که به عنوان قاعده در استنباط در نظر گرفته شود؛ مثلا کسی بگوید فلان رفتار به این دلیل که آسان است پس حکم خدا هم همین است. در حالی که مقصود از نقش دادن به خصائص الشریعه و تاثیر آن در استنباط، این است که ممکن است فقیهی یا مجموعه ای از فقیهان، در بررسی وضعیت فتوای خود در عرصه عمل به این نتیجه برسند که این فتوا، جامعه را به سختی و مشقت کشانده است. در این جا می توان گفت بر این اساس که شریعت، دارای خصلت سمحه و سهله است مشخص می شود که این فتوا دچار یک خطای روشی یا منهجی شده که بجای این که شریعت را منعکس کند، وضعیتی بر عکس آن را ایجاد کرده است. همانطور که امام باقر (ع) درباره خوارج فرمودند: «خوارج، فضا را بر خود تنگ کردند و دین را غلط فهم کردند؛ زیرا دین، این قدر سخت گیر نیست.»
بنابراین، خصائص الشریعه دارای چند مرحله است: ابتدا معیاری برای ارزیابی فتوا است و سپس نتیجه این ارزیابی این است که آن فتوا، چه مقدار با شریعت فاصله گرفته است و در مرحله سوم موجب ایجاد بازنگری و تعمیق در شیوه استنباط است و ادراج یک عنصری در روش استنباط برای اینکه از این به بعد، فتوا ما در مسیر بر عکس شریعت قرار نگیرد.
سوال: این بحث چه رابطه ای با انتظار از دین دارد؟
باید میان دو مقوله «انتظار از فقه» و «انتظار از دین» فرق قائل شویم. انتظار از دین یک امر برون دینی است و کسانی که در پی طرح این مساله هستند می خواهند بگویند انتظار شماست که بر معنا کردن دین و توسعه و یا محدود کردن دامنه های آن تاثیر می گذارد. آن ها می خواهند بگویند شمایی که الان بساط دین را مفصل پهن می کنید واقعیت چنین نیست، بلکه این مساله ماخوذ از نگاه شماست و نگاه شماست که آن را توسعه می دهد. لذا خوب است قبل از توسعه و تضییق آن در یک مرحله مقدماتی مطرح کنید که انتظار از دین چیست؟ بعد ببینید که آیا دین توسعه دارد یا نه؟
بحث خصائص الشریعه ارتباط به انتظار از فقه دارد؛ یعنی یک بار بدون این که خصائص شریعت را درک کرده باشید ورود در فقه پیدا کنید و آن را به گونه ای بسته و باز کنید یا فقه را به سمت هایی دیگر جهت می دهید. فایده خصائص الشریعه این است که شما در مرحله پیشینی نسبت به فقه اما درون دینی و برون فقهی، شریعت را شناسایی می کنید و می گویید اهداف و خصائص و روح شریعت این است و با یک آگاهی به سمت فقه می آیید و می بینید این فقه عملا به سمتی خلاف آن سمتی که از شریعت انتظار دارید می رود. این انتظار را خصائص الشریعه در شما ایجاد کرده است.
خصائص و علل الشرایع این انتظار را در شما ایجاد می کند که شریعت آمده تا عدالت را در جامعه محقق کند و مثل یک نوری که در فضاهای اجتماعی پخش می شود عمل کند. بعد می بینید فقه عملا به سمتی می رود که این انتظار را ایجاد نمی کند. این باعث می شود که شما در یک چرخه بازنگری در فقه پیش بروید و قواعد فقهی را دقیق تر کنید؛ لذا می کوشید فقه در مسیر انتظار از شریعت قرار دهید.
چند مثال درباره رابطه خصائص الشریعه با فقه
مواردی که ذکر می کنم صرفا پیشنهاد به حوزه است و طبعا حوزویان باید با مباحثه علمی آن را مورد بررسی قرار دهند و به حد معقولی برسانند و ببینند که برای خصائص الشریعه می توان جایگاهی به مثابه تبدیل شدن به علم فراهم بیاورند و آن را می توانند در منهج استنباط به صورتی که بیان شد دخالت دهند یا نه؟ به این صورت که بگویند خروجی های فتوای ما کارکردها و نتایج آن در جامعه در مسیر خصائص الشریعه قرار نگرفته است، بنابراین بناچار، نقصی در روش است و این باعث شود که روش را از این منظر تنقیح کنند و بعد استنباط کنند.
این اندیشه را در کنفرانسی که علمای اهل سنت بودند مطرح کردم و گفتم که شیعه و سنی از فرصت برآمدن از خصائص الشریعه استفاده کنیم. آن ها گفتند این بحث پر تاملی است ولی من به حوزویان می گویم که اگر چند چیز را بتوانیم به شکل مرحله تثبیت کنیم شاید تحولی را در فقه حوزه ایجاد کند.
اول این که خصائص الشریعه وجود دارد و چند تا هستند.
ثانیا آیا می شود علمی را برای آن گشود یا از منظمات یک علم شود؟ مثلا بخشی از فلسفه شریعت شود.
سوم این که آیا رواست که فتاوا را بر اساس خصائص الشریعه بسنجیم؟
چند مثال می زنم براین که با خصائص الشریعه می توان فتاوا را به ارزیابی کشانید.
مثال اول:
اگر بپذیریم که یکی از خصائص شریعت، اخلاقی بودن است؛ زیرا خود اصل دین آمده است که مکارم الاخلاق را تمام کند و شریعت نیز بخشی از دین است و محال است که بخشی از دین کارکرد دین را مهمل بگذارد. سپس در این فضا ببینیم مجموعه ای از فتاوا، جامعه را به سمت حیله گری سوق می دهد و راه های فرار از قیود و حدود را فراهم می کند از این وضعیت می فهمیم که فقه ما دچار کاستی است که نتوانسته انعکاس دهنده شریعت باشد. بنابراین باید بازنگری کنیم و این را آن قدر پی بگیریم تا عنصر مفقود شده از ذهن پریده را کشف و ادراج کنیم.
مثال دیگر:
اگر کسی بپذیرد که شریعت آمده است تا امت برپا کند، پس معنا ندارد که خدا شریعتش را طوری پایه ریزی کند که همه را به جان هم بیندازد. این لغو و خلاف حکمت است. اگر کسی این خصیصه را برای شریعت بشناسد که درون او قابلیت توحید الامه را تبیین کند و ببیند که فتواهای شیعه و سنی وقتی به فضای میدان می آید کارکرد ایجاد تفرقه و تعصب وتقویت سوء ظن نسبت به گروه های دیگر مسلمان را دارد می فهمیم که فتواهای ما کاستی دارد و نمی تواند شریعت را انعکاس دهد.
متن برنامه های تاریخی رادیو معارف