به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «سفرنامۀ آمبروسیوکُنتارینی» با ترجمه قدرتالله روشنی (زعفرانلو) از سوی انتشارات امیرکبیر به بازار کتاب آمد. این سفرنامه از چهار سفرنامۀ ایتالیایی انتخاب شده است.
این سفرنامه شرح احوال دورهای از تاریخ ایران را بازگو میکند که تا اندازهای تاریک و ناشناخته است، چرا که آغاز قرن پانزدهم دورهای از تاریخ شرق و به خصوص کشور ایران است که اندکی از آن آشکار و روشن است. حملۀ مهاجمان تیموری چون تندباد، چنان بر سراسر این قسمت از سرزمینهای تاریخی وزیده که آنها را برای سالهای متمادی در گمنامی و ظلمت فروبرده است. اما از گزارشهایی که کنتارینی و سایر فرستادگان ایتالیایی در طول سفر خود به ایران دادهاند، میتوان بسیاری از نقاط تاریک آن عصر را روشن کرد. این سفرنامه حاوی اخبار مفید و سودمندی است که کمتر نظیر آن در تاریخ و نوشتههای فارسی آن روزگاران به دست میآید.
سالهای تاریک و ناشناخته تبریز
قدرتالله روشنی (زعفرانلو) در مقدمه کتاب «سفرنامۀ آمبروسیوکُنتارینی» آورده است: مسافرت کنتارینی به ایران، همچنانکه از متن سفرنامه پیداست در اصل به خاطر ماموریتی سیاسی بوده است و از این رو، وی کمتر توجه به جمعآوری مطالب و اطلاعات تاریخی و جغرافیایی داشته است. علت مسافرت کنتارینی آن بوده است که در آن عصر دنیای مسیحیت به تنهایی قادر به دفع خطر امپراتوری عثمانی نبوده، بنابراین جمهوری ونیز که در آن زمان به علت ترقی و پیشرفت در دریانوردی و وضع خاص تجارتی از کشورهای ثروتمند و بانفوذ اروپا به شمار میرفته، درصدد برآمده برای مقابله با دولت عثمانی یاران و متحدانی در دنیای آن روز برای خود جستوجو نماید. چه حکومت جدیدالتاسیس ترکان عثمانی که با فتح استانبول به دست سلطان محمد فاتح بنیاد یافته بود، کمکم داشت بر سرتاسر کشورهای اروپای شرقی تسلط مییافت و سفاین جنگیاش راه را بر کشتیهای تجارتی اروپا میبست و جمهوری ونیز شهرت و اعتبار و قدرت خود را از دست رفته میدانست و چون خود به تنهایی قادر به دفع حکومت عثمانی نبود به ناچار بر آن شد که اتحادیة نظامی نیرومندی از حکومتهای مسیحی اروپایی بر ضد عثمانی تشکیل دهد.
در بین دول اروپایی کشورهای لهستان و هنگری (مجارستان) به علت مجاورت و ارتباطی که با مسلمین داشتند به دو علت علناً مخالفتی با دولت عثمانی نمیکردند. یکی آنکه یارای مقاومت در برابر آن دولت نداشتند و دیگر آنکه این ارتباط از نظر فرهنگی و اقتصادی کاملاً به نفع آنها بود و اگر گاهی نیز با جمهوری ونیز اظهار همدردی و همگامی مینمودند فقط جنبة لفظی داشت و عملاً دست به هیچگونه اقدام خصمانهای نمیزدند. همین امر باعث شده بود که سایر امیرنشینهای اروپایی هم چندان میل و رغبتی برای یک اتحاد واقعی از خود نشان ندهند. از این رو تمام توجه دنیای غرب متوجه شرق گردید و چشم امید به حکومتهای شرقی دوخته شد.
مترجم در بخش دیگری از مقدمه با اشاره به ورود کنتارینی به قلمرو اوزون حسن مینویسد: کنتارینی از راه آلمان، لهستان و قسمتی از سرزمین تاتارها و روسیه وارد قلمرو اوزون حسن شده است و اطلاعات جامعی از محلهایی که عبور کرده است میدهد و مشکلاتی را که در مراجعت با آنها مواجه شده است، وصف میکند و بیان میکند که چگونه سرانجام از سرزمین تاتارها عبور کرده، وارد مسکو شده و پس از مدتی اقامت در مسکو به ایتالیا برگشته است.
در شروع کتاب از زبان آمبروسیو کنتارینی میخوانیم: من که آمبروسیو کنتارینی پسر «بنه دهتو» هستم، از طرف رئیس عالیقدر شورای «پریگادی» به عنوان سفیر انتخاب شدم که به دربار پادشاه نامدار ایران، اوزون حسن بروم. با وجود آنکه به علت بُعد مسافت و مخاطرات سفر چنین ماموریتی دشوار به نظر میرسید، معهذا، به مناسبت اشتیاق فراوان شورای جمهوری و پیشرفت دنیای مسیحیت و اینکه این افتخار به نام مسیح و مادر مقدس او تمام خواهد شد، کلیۀ مخاطرات سفر را نادیده انگاشته با کمال میل و رغبت، کمر به خدمت جمهوری و مسیحیت بسته تصمصم خود را گرفتم و از آنجا که فکر میکنم شرح این مسافرت طولانی و با اهمیت ممکن است برای آیندگان جالب باشد، قصد دارم آنچه را که از روز حرکت از ونیز که روز بیست و سوم فوریه ۱۴۷۳ تا روز مراجعت که روز دهم آوریل ۱۴۷۷ بود، برای من واقع شد، به اختصار شرح دهم و شهرها و ایالاتی را که از آنها گذر کردهام و نیز آداب و رسوم ساکنان آنها را توصیف کنم.
در فصل سوم آمبروسیو کنتارینی به تبریز از شهرهای سلطنتی (پایتخت) ایران میرسد و شرح آن را بیان میدارد. در این فصل میخوانیم: جناب سفیر به تبریز که از شهرهای سلطنتی (پایتخت) ایران است، میرسد. در اینجا به دیدار اوزون حسن موفق نمیشود و خود را به پسر او معرفی میکند. تبریز را ترک گفته بعد از چند روز مسافرت در داخل ایران بالاخره به اصفهان میرسد و در آنجا به حضور پادشاه بار مییابد.
در هنگام نماز شب به شهر تبریز داخل شدیم. شهر در جلگه مسطحی قرار گرفته است و به وسیله دیوارهای گلی ملالآوری محصور شده است. در اطراف شهر کوههای قرمزرنگی قرار گرفته است که به کوههای تبریز معروف است. هنگامی که داخل شهر شدیم، آن را بسیار آشفته دیدیم و با زحمت بسیار به کاروانسرایی رسیدیم و در آنجا منزل کردیم. هنگامی که از میان عدهای ترک میگذشتیم، شنیدم که میگفتند «اینها سگهایی هستند که قصد دارند بدعتی و شکافی در دین محمدی ایجاد کنند باید این کافرها را تکهتکه کنیم.» در کاروانسرا از اسب پیاده شدیم و آزامو که مرد خوبی به نظر میرسید دو اتاق برای ما تهیه دید. اولین حرفهای او تعجب از این بود که چگونه ما به سلامت به آنجا رسیدهایم و این را یک امر باورنکردنی میدانست؛ زیرا میگفت تمام خیابانها را سنگربندی کردهاند و این چیزی بود که ما خود نیز مشاهده کرده بودیم. چون علتش را پرسیدم، در جواب گفت اغورلو محمد پسر شجاع اوزون حسن، به جنگ پدرش رفته بود و یکی از شهرهای بزرگ ایران به نام شیراز را متصرف شده بود آن را در اختیار سلطان خلیل و مادرزنش گذاشته بود. در نتیجۀ این موضوع، اوزون حسن لشکری تهیه دیده و برای دفع او به طرف شیراز رفت. در غیاب او یکی از امرای اطراف به نام زغرلی که سه هزار سوار تحت اختیار داشت و هم پیمان اغورلو محمد بود آغاز تاخت و تاز گذاشت و دهات و آبادیها را تا خود تبریز غارت کرد و از ترس او است که خیابانهای شهر را سنگربندی کردهاند.
در جایی دیگر میخوانیم: در چهارم ماه نوامبر ۱۴۷۴ به وسیلۀ چند نفر از خادمین شاه به حضور احضار شدیم موقعی که به معیت عالیجناب سرژوزف باربارو داخل جایگاه سلطنتی شدیم، اعلیحضرت را در کنار چند نفر از درباریانش که چنین به نظر میرسید از بزرگان کشورند دیدیم. پس از ادای مراسم احترام به رسم ایرانیان، غرض از ماموریتم را از طرف جمهوری ونیز به عرض رسانیدم و اعتبارنامۀ خویش را تقدیم داشتم. هنگامی که سخن من به اتمام رسید، شاه مختصر جوابی داده و از اینکه مجبور شده به این نقطه از کشور بیاید معذرت خواست و بعد از آن به من و سایر بزرگان کشورش اجازۀ نشستن داد و بعد نوشیدنیها و تنقلات آوردند که بنا بر رسم خودشان بسیار خوب تهیه شده بود و ما به رسم ایرانیها بر روی قالیها نشستیم و در خوردن شرکت جستیم. پس از صرف خوراکیها ادای احترام به جای آورده اجازۀ مرخصی گرفته به اقامتگاه خود مراجعت کردیم.
کتاب «سفرنامۀ آمبروسیوکُنتارینی» با ترجمه قدرتالله روشنی (زعفرانلو) با ۱۰۱ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و بهای ۷۵ هزار تومان از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد.