مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
علامه جعفر مرتضی

 

علامه سید جعفر مرتضی عاملی در سال ۱۳۹۶ شمسی جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را در بخش سیره معصومان برای نگارش کتاب «الصحیح من سیرة الامام علی(ع)» دریافت کرد. از مهمترین آثار ایشان می‌توان به کتاب «مأساة الزهرا علیها السلام» نیز اشاره کرد که درباره حضرت فاطمه(س) است و در پی مطرح شدن برخی شبهات و نحوه شهادت آن حضرت نگارش شده است. علاوه بر این‌ها کتب دیگری نیز از ایشان درباره سیره و تاریخ اهل‌بیت منتشر شده است.

خبرنگار ایکنا با هدف آشنایی بیشتر مخاطبان با افکار، آثار، شخصیت و فعالیت‌های این عالم اثرگذر و پر کار با حجت‌الاسلام والمسلمین محمد مرتضی عاملی، فرزند ایشان گفت‌وگو کرده است؛ بخش اول این گفت‌وگو با عنوان (کتاب‌هایی که در حمله اسرائیل سوخت/ تولدی تازه با بیماری سرطان) منتشر شده است.

اکنون بخش دوم این مصاحبه را می‌خوانیم؛

ایکنا ـ دیدگاه ایشان در این زمینه به خصوص در مورد بحث تطبیقات و علائم چیست؟ زیرا برخی افراد و بویژه برخی علمای هم‌وطن شما به تطبیق زیاد حوادث فعلی در کشورهای اسلامی و مسئله ظهور معتقدند.

ایشان دو ماه قبل از وفات فرمودند هر آنچه من در مورد امام زمان(عج) و انتظار نوشته‌ام برای من بیاورید؛ تا اگر خدا بخواهد چيزى در اين باره به صورت مفصل بنويسم. مرحوم والد در این زمینه معتقد بودند که روایات در این باره نباید به صورت تنقیح‌نشده در فضای عمومی جامعه نشر داده شود زیرا اخبار در مورد آخرالزمان است و ما باید آن را درست معنا کنیم؛ ایشان معتقد بودند وقتی از روایت آخرالزمان سخن گفته می‌شود یک برداشت این است که این دوره از زمان بعثت نبی اعظم(ص) آغاز شده و تا ظهور امام زمان(عج) ادامه خواهد داشت؛ برداشت دیگر ناظر به قرب ظهور و بعد و حین ظهور است و ما باید تفکیک کنیم نه اینکه آن را مانند آشی هم بزنیم و به خورد جامعه دهیم. تطبیق این مسائل هم متناسب با شرایط زمانی کار دشواری است و مباحث تخصصی زیادی می‌طلبد.

سیدجعفر مرتضی

ایکنا ـ رابطه حاج آقا با بزرگان لبنان مانند امام موسی صدر و آقای کورانی و علامه فضل‌الله و …چگونه بود؟

ایشان با مرحوم سیدرضا صدر ارتباط زیادی داشتند و از طریق ایشان با امام موسی صدر هم مرتبط بودند ولی رابطه عمیقی نداشتند. ولی با آقای فضل‌الله از نجف ارتباط داشتند و هر دو در حوزه آنجا بودند و وقتی به لبنان برگشتند، آقای فضل‌الله به عنوان فعال تبلیغی فرهنگی کار می‌کردند و به عنوان وکیل آیت‌الله خویی به فعالیت‌های اجتماعی پرداختند و مقبولیت زیادی هم پیدا کردند. البته پدر ایشان هم در لبنان شناخته شده بود و پدر ما و آقای فضل‌الله رابطه خوبى با هم داشته و رفت و آمد خانوادگی نيز وجود داشت و آقای فضل‌الله در مسائل گوناگون از پدر ما مشورت می‌گرفتند.

پدر ما نيز درباره ایشان از چيزی دريغی نداشتند و آقای فضل‌الله را در ایران‌ معرفی و مطرح کردند و در دوره‌ای نیز با هم ارتباط وثیق داشتند و حتی آقای فضل‌الله به منزل ما در ایران هم رفت و آمد داشتند، ولی هیچگاه در حوزه قم تدریس و تحصیل نداشتند. زمانی که سید فضل‌الله در مورد یکسری از مسائل اعتقادی تشیع، تشکیک‌هایی ایجاد کردند این ارتباط تا حدودی مخدوش شد و حتی والد ما نامه‌نگاری‌هایی با ایشان داشت و این خطاهای علمی را گوشزد کردند که در این مقطع (یعنی سال ۹۲ میلادی) آقای فضل‌الله این خطا را پذیرفت، ولی بعدها دوباره به شکل دیگری این مباحث را در فضای عمومی طرح کرد.

علامه والد از اینکه این نوع مباحث در منظر عمومی مطرح شود گلایه داشتند و معتقد بودند که آقای فضل‌الله باید این حرف‌ها را در فضای علمی و حوزوی مطرح کند تا مورد بررسی و نقد قرار بگیرد؛ حتی علامه جعفر مرتضی، کتاب مأساةالزهرا (۲جلد) و کتاب خلفیات کتاب مأساةالزهرا (۶ جلد) را هم در پاسخ به سخنان و صحبتهای او نوشتند. ارتباط ومراوده والد با آقای فضل‌الله تا سال ۱۹۹۴ نیز ادامه داشت ولی به هر حال سخنان آقای فضل‌الله که منکر یکسری مسائل تاریخی روشن شده بود تاثیر منفی باقی گذاشت.

ایکنا ـ حاج آقا در کنار کار سیره، فعالیت‌های قرآنی هم داشتند؟

بله مرحوم والد در مباحث علوم قرآنی و تفسیر هم ورود داشتند که شاید آثار ایشان در این زمینه تا ۲۰ جلد برسد؛ یعنی نه فقط در سیره، که در این بخش هم تلاش زیادی داشتند؛ از جمله مقولات تفسیری که وارد آن شدند تفسیر آیات بنی‌اسرائیل بود؛ ایشان ذیل این مطالب راه‌ها و طریقه مبارزه با اسرائیل را هم مطرح فرمودند. همچنین کتاب «عاد الثانیة» را نوشتند و در توضیح آن گفتند که در قرآن عاداً الْأُولى داریم ولی در قرآن چیزی در مورد «عاد الثانیة» نداریم؛ ایشان ویژگی‌های عاد اولی را برشمرده است و اینکه اینها جبار و ستمگر، دنیاپرست و پول‌پرست بودند.

ایشان معتقد بودند که تاریخ دائما در حال تکرار است و موجب می‌شود ما همانطور که عاداً الْأُولى(عاد اولی) داریم عاد ثانیة(دومی) هم باید داشته باشیم و این عاد الثانية هم امروزه بر ابرقدرت‌ها یعنی آمریکا، انگلیس و فرانسه و اذناب این‌ها منطبق است و اسرائیل را هم اذناب این کشورها می‌دانست؛ یعنی اسرائیل عددی نیست و ما باید پشتوانه اصلی او را ببینیم. ایشان تاکید دارند همانطور که عاداً الْأُولى با تندبادها و طوفان از بین رفت این‌ها هم باید با همان نوع عذاب‌ها از بین بروند؛ حالا طوفان‌الاقصی چقدر با این موضوع رابطه دارد خدا می‌داند.

سیدجعفر مرتضی

ایکنا ـ یکی از مسائلی که گاهی در فضای مجازی مطرح است اینکه چون معبد حضرت سلیمان در بیت‌المقدس است از جهت تاریخی این منطقه متعلق به یهودیان است، حاج آقا وارد این مباحث هم شدند؟

مرحوم والد در تفسیر آیات مرتبط با مسجدالاقصی به این بحث می‌پردازند؛ ایشان بنا بر روایات متعدد و قابل اعتماد معتقد بود که مسجدالاقصایی که در قرآن مطرح است همان مسجدی نیست که امروز در فلسطین است؛ ایشان معتقدند که بیت‌المقدس در آسمان است ولی اینجا (فلسطین) بیت مقدس و جزء سرزمین‌های اسلامی است که مسیحیان آن را از یهودیان و مسلمین از مسیحیان گرفتند؛ زیرا یهودیان در زمان فتوحات، اصلا در این سرزمین نبودند و زنان مسیحی، لباس‌های کهنه‌ و کثیف خود را برای خوار کردن یهودیان روی صخره می‌ریختند.

از منظر ایشان، فلسطین سرزمین مقدس اسلامی است و محاریب انبیاء در آن است و مساجد مسلمین در آنجا ساخته شده است و خود این مساجد و محراب‎‌های انبیاء باعث قداست این مکان است. هر دو مسجد یعنی مسجد قبة الصخره و مسجدالاقصی بعدا ساخته شدند ولی این سرزمین بیت ‌المقدس است و باید از چنگال اسرائیل به عنوان دشمن غاصب و اشغالگر و جنایتکار بیرون بیاید، و هميشه بايد جنايات و ظلم و ستم و كشتارهايى دسته‌جمعى آنها را به جهانيان گوشزد و يادآوردى کرد.

ایکنا ـ یعنی یهودیان پایگاه مشروعی در این ناحیه ندارند؟

خير چون خودشان (يعني يهوديان) هم مدعی هستند که از این منطقه طرد شده‌اند و سرنوشتشان این است که نباید سرزمینی داشته باشند.

ایکنا ـ اگر اجازه دهید مقداری به زندگی شخصی علامه سیدجعفر مرتضی هم بپردازیم؟ چند فرزند داشتند و ارتباطشان با شما و همسرشان چگونه بود؟ مواردی پیش آمده بود که عصبانی شوند و بر سر شما یا همسرشان فریاد بزنند؟

ما ۱۱ فرزند از یک مادر هستیم که خانواده پرجمعیتی است؛ ۵ پسر و ۶ دختر ولی باز ایشان تاکید داشت که من نگران آینده جمعیت شیعه هستم. با اینکه عموما خانواده‌های لبنانی فرزندان زیادی دارند ولی باز ایشان ابراز نگرانی می‌کردند. الان بنده خودم هم هفت فرزند دارم که برخی از آن‌ها در حوزه قم تحصیل می‌کنند. ایشان همیشه دغدغه جمعیت و فرزندآوری را داشتند و معتقد بودند اینکه در برهه‌ای شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» اجرا شد، مسلما یک اشتباه بود. بگذارید مقداری در اینکه چرا شعار زن، زندگی آزادی برای ما پیش آمد مقداری توضیح دهیم.

معتقدم نسل انقلاب دغدغه دینی دارند، نسل جنگ هم همینطور که دهه پنجاه و شصت را شامل می‌شوند؛ ولی از نیمه‌های دوم دهه شصت به بعد جمعیت کاهش یافت و خانواده‌ها هم به تبع آن کم حجم شدند. لذا رابطه دهه هشتاد و نودی‌ها با نسل قبل از خود قطع شد و به همین خاطر احساس می‌کنند که نسل قبل بر آنان سلطه بی‌جهتی دارند؛ لذا احساس ناخوشایندی دارند. مثلا وقتی یک فرزند من سی سال و بیشتر سن دارد و فرزند دیگر پنج سال و ده سال، مطمئنا در چنین وضعیتی نمی‌تواند پیوند خواهر برداری مناسبی بین آنان شکل بگیرد، چون فاصله سنی آن‌ها زیاد است؛ لذا فرزند کوچکتر، فرزند بزرگتر را الگوی تربیتی خود قرار نمی‌دهد. یک دهه هشتادی،‌ انقلاب و جنگ را ندیده و فاصله او هم با نسل قبل زیاد است و رابطه بین فرزندان هم قطع است، لذا این وضعیت در نهایت منجر به اعتراض و چالش‌هایی از این دست خواهد شد.

ضمن اینکه این نسل از ماهواره و فضای مجازی نیز متاثر است؛ در چنین شرایطی سرود «سلام فرمانده» اذهان و افکار این دو نسل و به خصوص نودی‌ها را به سمت رهبری سوق داد، زیرا این دو نسل باید آینده کشور را حفظ کنند وگرنه نسل دهه پنجاه و شصت، تا بیست سال آینده دیگر تأثیرگذاری و کارآیی چندانی نخواهند داشت و به همین دلیل ایشان بر فرزندآوری تاکید زیادی داشتند.

ایکنا ـ حساسیت‌های ایشان که باعث عصبانیت می‌شد چه بود؟

خط قرمز علامه، دست‌زدن به کتاب‌ها و نوشته‌های ایشان بود وگرنه در موارد دیگر روحیه بازی داشت. بنده در حدود سال ۱۹۸۷ میلادی هنگام جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سن نوجوانی دوست داشتم به جبهه بروم؛ یک روز به همراه دوستم از مدرسه فرار کردیم و به تهران رفتیم و خودمان را به پایگاه بسیجی رساندیم و گفتیم می‌خواهیم به جبهه برویم! البته قبول نکردند و گفتند شما کوچک هستید و نمی‌توانید به جبهه بروید و وقتی به خانه برگشتم، ایشان خیلی ابراز ناراحتی نکردند و فقط گفتند: چرا بدون اطلاع رفتیم! و کمی نصیحت کردند؛ ولی اگر بچه‌ها دست به کتاب‌هایش می‌زدند عصبانی می‌شدند.

در سال ۲۰۰۶ وقتی کتابخانه حاج آقا با حمله اسرائیل آتش گرفت، ایشان از شدت علاقه‌ای که به کتاب و کتابخانه داشت بسیار ناراحت بودند. اما جالب اینکه وقتی بنده به او زنگ زدم تا دلداری بدهم فرمودند مهم این است که ما پیروز شدیم (یعنی در جنگ ۳۳ روزه)؛ خلاصه با اینکه اینقدر برای کتابخانه اهمیت قائل بودند ولی باز چون با پیروزی حزب الله همراه شد ابراز ناراحتی نکردند. ایشان حزب‌الله را جزء فرزندان خود می‌دانستند؛ به همین دلیل بعد از آن اتفاق نیز با عزم و جزم بیشتر به نوشتن آثار پرداختند.

سیدجعفر مرتضی

ایکنا ـ ظاهرا ایشان مدتی در ایران بودند و اقدامات مؤثری هم برای طلاب لبنانی داشتند و برخی آثارشان هم در ایران قلمی شد.

بله وقتی که هنوز کسی از لبنان برای تحصیل به ایران نیامده بود ایشان آمدند و با حمایت آیت‌الله گلپایگانی محلی را هم برای آموزش طلاب لبنانی اختصاص دادند و مدرسه‌ای ساختند. ماجرا اینطور بود که زمینی را در اختیار ایشان در بلوار امین قرار دادند و فردی مبلغ زیادی برای ساخت کمک کرد ولی این فرد درخواست و شرطی را هم مطرح کرد؛ حاج آقا وقتی با این شرط مواجه شد از ساختن این مدرسه صرف‌نظر کرد و مدرسه را نیمه‌کاره به شورای مدیریت حوزه سپرد؛ و به همین بهانه که دیگر لزومی به این مبلغ نیست، کل آن مبلغ را به خود آن شخص برگرداند و در نهایت با کمک خیرین این مدرسه ساخته شد و در اخیتار حوزه قرار گرفت.

بعدها رفتند در کوچه ارک قم، منزلی را با کمک خیرین گرفتند و آن را به حوزه و مدرسه تبدیل کردند، ولی اینجا هم باز یکی از آقایان سرشناس لبنانی که مبلغ بسیار ناچیزی در این امر کمک کرده بود، به خاطر اختلاف سیاسی برخی طلاب با خط فکری وسیاسی ایشان، دبه کرد و گفت که من راضی به حضور اینها در این مدرسه نیستم! و حاج آقا اینجا هم دو‌ برابر پول ایشان را به همراه مبالغی که صرف برخی از طلاب کرده بود، به ایشان عودت دادند.

این منزل بعدها به یک پایگاه حوزوی عربی تبدیل شد، لذا اگر حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه در قم هستند، علامه جعفر مرتضی هم مؤسس حوزه عربی در ایران هستند و هسته حزب‌الله هم از دل همین حوزه بیرون آمد و استادان رده اول مانند شیخ سند، ایروانی و شیخ هادی آل راضی و سید حسین شاهرودی و … تحصیل و تدریس خود را از اینجا شروع کردند و البته این نوید را بدهیم که ما نیز نیت و عزم آن را داریم که مطالب و نظريه‌های سیره‌پژوهی علامه محقق را با سر فصل‌هاى مختلف و محتوای سیره‌پژوهی، از کتب مرحوم‌ والد استخراج كنيم و آن را به صورت یک دانش و علم مستقل در حوزه تخصصی معرفی وتدریس کنیم. حاج آقا دو حوزه در لبنان؛ در بیروت و جبل عامل تاسیس کردند که الان فعال است.

ایکنا ـ بقیه فرزندان حاج آقا کجا هستند و به چه کاری اشتغال دارند؟

برخی از آنها معمم هستند و در حوزه و کتابخانه حاج آقا در لبنان، فعالیت دارند و خواهران ما هم همگی در لبنان زندگی می‌کنند.

ایکنا ـ خاطراتی از ایشان و مسائلی که ناگفته است و کمتر گفته شده است در ذهن دارید؟

منزلی که ما در لبنان و در روستای پدری داشتیم طوری بود که نيروهای اسرائیلی‌ به این روستا مشرف بودند و وقتی از جنگل پایین می‌آمدند می‌توانستند وارد روستا شوند، چون در تپه‌هاى روستای بیت حانون و روستای برعشیت مستقر بودند. این نیروها بر روستای ما – یعنی عیتا الزط که امروزه عیتا الجبل نامیده می‌شود – مسلط بودند و اشراف داشتند؛ الان هم مناطقی از مزارع شبعا را هم در اشغال دارند؛ به هر حال نيروهای اسرائیلی‌ هر وقت تفریحشان می‌گرفت _و به اصطلاح خودمان عشقشان می‌کشید_ مانند یک شکارچی تیر می‌زدند و برایشان مهم هم نبود که یک انسان کشته خواهد شد. یک روز که حاج آقا به همراه برادرمان در منزل بودند، مدتی که از نیمه شب می‌گذرد‌، نيروهای اسرائیلی‌ به‌صورت مخفیانه به سمت خانه می‌آیند و سعی می‌کنند که وارد خانه شوند و مأموریت خود (ربودن يا ترور) را عملیاتی کنند؛ ایشان بیدار می‌شوند اما از آن‌جایی که اسلحه نداشتند با فریاد بلند آنها را فراری می‌دهند؛ وقتی صبح می‌شود و منطقه را به همراه اهالی روستا وارسی می‌کنند می‌بینند سیم‌های خاردار اطراف منزل قطع شده و رد پای چندین نفر با پوتین‌های نظامی وجود دارد به همین خاطر بود که از آن به بعد مرحوم والد بیشتر مواظب بود و با احتیاط بیشتری عمل می‌کرد.

ایکنا ـ در خاتمه اگر نکته‌ای و خاطره‌ای دارید بفرمایید؟

ایشان در الصحیح بحثی در مورد گوساله سامری به نکاتی بیان کرده‌اند که خوب است بازگو کنم. ایشان گفته است: وقتی بچه بودم یک فرد قدبلندی را با لباس‌های خاصی می‌دیدم مثلا لباسش به تنش چسیبده بود و کلاه خاصی داشت. حاج آقا از واژه «لامساس» استفاده می‌کرد. چون در آیه شریفه «قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا؛ گفت پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه به هر كه نزديك تو آمد بگويى به من دست نزنيد و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهى كرد و اينك به آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر آن را قطعا مى‏ سوزانيم و خاكسترش مى‌كنيم و در دريا فرو مى‌‏پاشيم. این واژه به کار رفته است.

«لامساس» یعنی به من دست نزنید. بنده چند وقت پیش عکسی در اینترنت دیدم که به نظر بنده با این فرد منطبق است. آن تعریفی که حاج آقا از اوصاف آن فرد کرده است با این عکس انطباق دارد. این عکس مربوط به سال ۱۹۲۱ میلادی است. حاج آقا معتقد بود که سامری نمرده است و زنده است ولی در طول حیاتش دائما باید بگوید «لا مساس لا مساس» چون اگر به او دست بزنند خودش مریض احوال می‌شود و استناد مرحوم والد هم به این قسمت آیه است: فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ. موضوع دیگر هم بیان این تعبیر است _بنا به نقل دکتر علیرضا هَزار از پرفسور ناصیف نصار که از بزرگترین فیلسوفان ملحد خاورمیانه بود_ که می‌گفت: من خدای جعفر مرتضی را قبول ندارم چه برسد که رسولی فرستاده باشد و حسینی داشته باشد ولی سیدجعفر را ستایش می‌کنم چون با اینکه از حوزه برآمده است قلم او بالاترین قلم معاصر است! آیت‌الله خامنه‌ای هم در پیام تسلیتشان فرمودند: این عالم بزرگوار با قلمی قدرتمند و نگارشی شیوا … که باز تاکید بر برجستگی قلم و نگارش ایشان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *