مصاحبه اختصاصی سایت سخن تاریخ با حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسین موسوی بیرجندی مدیر گروه تاریخ اسلام مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
اشاره: به مناسبت ایام دهه کرامت و میلاد امام رضا(علیه السلام) گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر موسوی بیرجندی مدیر گروه تاریخ اسلام مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن انجام داده¬ایم. با پوزش از تاخیر پیش آمده، توجه شما خوانندگان ارجمند را به آن جلب می کنیم.
سایت سخن تاریخ: با تشکر از شما به خاطر شرکت در این گفتگو، لطفا در ابتدا در مورد میلاد امام رضا(علیه السلام) ومسائل پیرامون آن مطالبی را خلاصه وار ارائه بفرمایید.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر موسوی بیرجندی: بحث در مورد ائمه (علیهم السلام) و ادای حق آنها بسیار سخت است؛ ما معتقدیم امامت ادامه نبوت است و ادامه خلافت الهی است و این سیر از اول هستی بوده و ادامه داشته و خواهد داشت و اولین فردی که در کره زمین حیات بشری داشته، خلیفه الهی بوده و این سلسله نورانیه، بوده و هست و خواهد بود.
و اما در مورد آقا امام رضا (علیه السلام) خیلی خلاصه وار عرض می کنیم که پدر بزرگوار ایشان امام کاظم (علیه السلام) هستند، مادر ایشان که نام ایشان، لقب ایشان، کنیه ایشان و اینکه اهل کجا هستند مورد اتفاق آراء نیست.
در اینکه مادر ایشان ام ولد بوده و کنیز بوده، شکی نیست و قول مشهور این است. برخی نام ایشان را «خیزران» گفته اند و بعضی «نجمه» نامیده اند و برخی نیز گفته اند نام ایشان «اَروی» و لقب ایشان «شقراء» است و بعضی هم گفته اند «نجمه» و کنیه ایشان «ام البنین» است و بعضی گفته اند «تکتم» است. آنچه که مشهور است نجمه و خیزران گفته شده است.
در مورد سال ولادت ایشان اختلاف آراء است ولی مشهورهمان 11 ذی القعده سال 148 هجری قمری است. ولادت ایشان حدود 16 روز بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) است. یادمان باشد در ائمه (علیهم السلام) امام مجتبی، سیدالشهداء، امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) اینها اجدادشان را دیده اند و از امام کاظم به بعد دیگر اجدادشان را درک نکرده اند.
ولادت ایشان در زمان خلافت منصور عباسی است که یک دوران بسیار خفقان است. دوران منصور دوره بسیار بدی بود که حتی امام صادق (علیه السلام) نمی توانست وصی خودش را معین کند و لذا شیعیان در حیرت بودند و پنج نفر را وصی خودش قرار می دهد.
امام رضا (علیه السلام) 35 سال از دوران حیاتش را در دوران زندگانی امام کاظم (علیه السلام) گذرانید و در سال 183 بنا بر نقل مشهور که شهادت امام کاظم (علیه السلام) بود، امامت ایشان از سال 183 آغاز می گردد و تا سال 203 ادامه داشته، (حدود 20 سال.)
علی رغم اینکه هارون نسبت به امام کاظم (علیه السلام) سختگیری داشت اما می بینیم که بعد از شهادت ایشان نسبت به امام رضا (علیه السلام) هیچ تعرضی ندارد. البته این عدم تعرض شاید چند دلیل داشته باشد، یک دلیلش این است که تشییع جنازه امام کاظم (علیه السلام) بسیار سنگین بود. یعنی جمعیت آنقدر انبوه بود که هارون در ذهنش گذشت الان اگر همین جمعیت با این ضجه و ناله به سوی او برگردند چه کسی می تواند جلوی آنها را بگیرد؟ لذا این یکی از ادله ای است که هارون تصمیم می گیرد دیگر کاری به امام رضا (علیه السلام) نداشته باشد و ایشان هم علنا امامت خودش را اعلام می کند. حتی بعضی از اصحاب امام رضا(ع) به حضرت می گویند که اینطوری که شما الان اعلام می کنی خیلی خطرناک است و خون ریزی پیش می آید. حضرت فرمودند همان کلام نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) را به شما می گویم که فرمودند اگر ابوجهل بتواند با من کاری انجام دهد من پیامبر نیستم (به همین مضمون) و همین را من اینجا می گویم که هارون هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.
این از امدادهای الهی بود و من فکر می کنم یکی از ادله همان جمعیت انبوه بود. در موردزندگی سیاسی امام رضا (علیه السلام) نیز باید گفت که نقطه عطفش بعد از به قدرت رسیدن مامون بود.
سایت سخن تاریخ: یکی از فرازهای مهم زندگی امام رضا(علیه السلام) بحث حیات سیاسی ایشان است و مشخصا بحث ولایت عهدی ایشان. لطفا سیر تاریخی چگونگی انتخاب امام رضا(علیه السلام) به عنوان ولی عهد را بیان بفرمایید.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر موسوی بیرجندی: در کافی شریف آمده نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) قبل از شهادتشان 12 نامه به علی بن ابی طالب(علیه السلام) دادند و گفتند دستت را به من بده و این دست جبرئیل است و جبرئیل می گوید از علی بن ابیطالب(علیه السلام) برای تعهداتش پیمان بگیر، که باید پایبند باشد به این تعهداتش و باید این کار را انجام دهد و در این دوره سیاسی سرلوحه شما این کارها است.
باید گفت که وحی تشریعی قطع شده ولی انواع دیگر وحی مانند الهامات هست. همان طور که به تصریح قرآن به مادر موسی(علیه السلام) وحی می شود از این نوع وحی به ائمه(علیهم السلام) هم می شود.
آنچه که الان مد نظر ما است اینکه مامون بعد از فوت پدرش در جنگی که بین او و امین اتفاق افتاد با غلبه بر امین در سال 198 به قدرت رسید اما از جانب علی بن موسی الرضا(علیه السلام) احساس خطر می کرد لذا می خواهد امام را نزد خود بیاورد(وامام در کنترل خودش باشد).
مامون می توانست امام(علیه السلام) را دست بسته بیاورد وزندانی کند مثل پدرش هارون که امام کاظم(علیه السلام) را دستگیر کرد و به زندان برد. در اینجا این پرسش می آید که چرا هارون امام کاظم(علیه السلام) را به زندان انداخت؟ هارون دید که شیعیان در سراسر جهان اسلام پراکنده اند و این بخاطر قول مشهور آن 4 هزار شاگردی بود که در مکتب صادقین تربیت شده بودند. تا منصور به قدرت رسید و پایش محکم می شود، اولین کاری که می کند این چهار هزار نفر را بیرون می کند. در تاریخ هست منصور اولتیماتوم داد و حدود 3600 نفر که اهل حجاز نبودند را از مدینه بیرون کرد.
بسیاری از اینها شیعه بودند، از مدینه فرار کردند و خیلی از آنان از ترس حتی به شهر خودشان هم نرفتند، در شهرهای دیگر و پنهان به فعالیت فرهنگی پرداختند و تا ده سال آخر خلافت منصور به جهت خفقان شدید نتوانستند با حضرت کاظم(علیه السلام) ارتباط برقرار کنند. آنان شاگردانی تربیت کرده بودند که تعدادی از آنان شیعه شده بودند همه با هم کم کم ارتباط پیدا کرده و کلونی های شیعه در مراکز متعدد را تشکیل دادند. و بعد از مرگ منصور که مهدی عباسی آمد، فضای بازتری شد و اینها به تدریج دوباره خودشان را پیدا کردند و شیعیان با همدیگر ارتباط عمیق پیدا کرده بودند آنان بعد از ده سال رشد تصاعدی داشتند و اخبار وجود جمعیت های شیعه از مناطق مختلف دور و نزدیک به هارون گزارش می شد که تعدادی از آنان در مناصب حکومتی و برخی در ارکان خلافت نفوذ داشتند. در تاریخ آمده است: امام کاظم(علیه السلام) به یکی از والیان عباسی نامه نوشت که به برادرت کمک کن، والی نامه را روی چشمش گذاشت و به شخصی که از حیث مالیات بدهکار بود، علاوه بر اینکه تمام بدهی او را خط کشید مقدار زیادی مال به او بخشید. لذا هارون ترسید و برای حفظ قدرتش امام کاظم(علیه السلام) را زندانی نمود.
او می توانست مانند پدرش هارون که امام کاظم را دستگیر نمود او نیز امام رضا (علیه السلام) را دستگیر کرده و بیاورد اما برایش خطرناک بود، زیرا در ایران بیشتر سران و صاحب منصبان حکومت او ایرانی بودند و ایرانیان، محب اهل بیت(علیهم السلام) بودند. لذا امام رضا(علیه السلام) را به گونه¬ای احضار می کند که موقعیت خودش را تقویت کند، از اینروی چندین نامه بین مامون و حضرت رد و بدل شد به این مضمون که از محضرت استفاده کنیم. اما اگر بنا به استفاده بود باید امام خودش می رفت نه اینکه حضرت را احضار کند.
و وقتی به حضرت می گوید: نذر کرده ام اگر بر امین پیروز شوم خلافت را به شما واگذار کنم، حضرت فرمودند این خلافت که می خواهی واگذار کنی آیا حق تو است؟ (یعنی از جانب خداوند تو به این مقام نصب شده ای) و یا حق تو نیست،؟ اگر حق تو نیست چه چیزی را می خواهی واگذار کنی و...
پس از این که با این نقشه مامون نتوانست به هدفش برسد، با زبان تهدید ولی عهدی خود را به امام واگذار(تحمیل) کرد. این در حالی است که ولیعهد باید کوچکتر باشد؛ سن امام رضا(علیه السلام) حدود پنجاه سال بود و مامون سی و اندی لذا این احضار به عنوان خلافت و نیز منصب ولایت عهدی هیچ واقعیتی نداشت. و حضرت از روی تهدید ولایتعدی را پذیرفت البته با این شرط که در هیچ تصمیمی دخالت نداشته و هیچ نصب و عزلی نداشته باشد.
با تدابیر هوشمندانه امام رضا(علیهالسلام)، نقشه های مامون عباسی ناکام ماند
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
سایت سخن تاریخ: اهداف مامون از پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(علیه السلام) چه بود؟
حجت الاسلام والمسلمین دکتر موسوی بیرجندی: مامون یک نابغه بود و از این کارش نه یک هدف، بلکه اهداف متعدد داشت، که برخی از آنها عبارتند از:
1. می خواست ضعف موقعیت خودش را تقویت کند، زیرامادر او کنیزی عجمی و ایرانی است(مراجل یعنی یک کنیز آشپزخانه ای) ولی برادر کوچکش امین، مادرش زبیده دختر عموی هارون بود. لازم به ذکر است مامون از جهت شخصیتی دانشمندی فرهیخته بود و از سوی دیگر امین شخصی نادان و کوته بین بود و این مطلبی نبود که بر هارون پوشیده باشد و می گفت من اگر مامون را ولیعهد نمایم بخوبی از عهده آن برمی آید ولی بنی عباس را به خشم آورده ام و آنها حاضر نیستند رهبری او را بپذیرند.
بنی عباس به مامون کاملا بی اعتنا بودند و او در بارگاه خلافت عباسی کاملا منزوی بود. هارون می گفت: اگر من امین را بر سر کار بگذارم از تباهی که بر سر ملت خواهد آورد، ایمن نیستم از اینروی هارون با فشار بنی عباس امین را که از مأمون کوچکتر بود به عنوان ولیعهد اول نصب نمود و مامون را ولیعهد دوم قرار داد. بعد از مرگ هارون بر اثر پیش آمدن برخی حوادث، امین برادر ش مامون را عزل کرد. مامون نیز خلافت او را نپذیرفت و خودش را خلیفه نامید و مردم ایران با او به عنوان خلیفه بیعت نمودند. بدین خاطر جنگ بین دو برادر آغاز شد و پس از جنگ های متعدد در خلال پنج سال امین شکست خورد و مامون پیروز شد.
لذا او حضرت را به مرو آورد تا بگوید شخصی را ولی عهد نموده که رئیس یک گروه متحد شیعه است وعلاوه براین او عرب و نوه امام صادق(علیه السلام) است، که تمام پیشوایان اهل سنت خودشان یا استادهای آنان شاگرد او بوده اند.
2- فرونشاندن نهضت علویان، علوی ها چه در زمان بنی امیه و چه در زمان بنی عباس بارها بخاطر ظلم و ستم این حاکمان قیام کرده بودند. با پذیرفتن ولایت عهدی توسط امام رضا(علیه السلام) این به معنی سهیم بودن آنان در خلافت بنی عباس توسط حضرت تلقی می شد و در نتیجه مانع قیام آنان می شد.
3- بیشتر سپاهیان او ایرانی بودند و ایرانیان دوست دار اهل بیت (علیهم السلام) بودند و درنتیجه نسبت به حکومت وفادارتر می شوند.
4- مشروع جلوه دادن خلافت خودش. همه می دانند شیعه به تبع امامان پس از رحلت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله)تمام خلفاء را غاصب می دانند با پذیرش ولایت عهدی به معنی پذیرش مشروعیت خلافت می باشد از این روی هنگامی که برخی مخالفان امام رضا(ع) به مامون اعتراض نمودند او پاسخ داد: علی بن موسی مردم را به امامت خود می خواند، من با نصب او به ولایت عهدی او را ناخواسته به اعتراف به خلافت و پادشاهی عباسیان کشاندم تا کسانی که به وسیله او فریب خورده بودند دریابند او دارای مقامی که مدعی آن است نمی باشد و دیگر اینکه من ترسیدم کار خلافت مارا به تباهی بکشاند و آنچه می بایست انجام دهیم این است که باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم و او را نزد مردم به صورتی در آوریم که شایستگی خلافت ندارد و پیامدهای ناخوش آیند ولایت عهدی او برای خلافتمان را ریشه کن سازیم.
در حقیقت او می خواست ازحضرت قداست زدایی نماید و حتی حضرت رضا(علیه السلام) هنگام اصرار او بر نصب ولایت عهدی فرمود: این را بر زبان نیز آورده است:
تو تصمیم داری با نصب من به ولایت عهدی به مردم بنمایانی که علی بن موسی نسبت به دنیا نه تنها زاهد و بی رغبت نیست بلکه دنیا تا کنون به او روی نیاورده است و گرنه او مشتاق دنیا می باشد و پذیرش ولایت عهدی برای رسیدن به خلافت می باشد.
حضرت فرمودند: تو فکر کردی به وسیله قبول ولایت عهدی تو چه چیزهایی گیر من آمده؟ من آن موقع که در مدینه بودم نامه های من را در شرق و غرب عالم اسلامی می خواندند و خیلی از آنهایی که والی تو هستند، پیروان من هستند؛ خود مامون هم اینها را می دانست. آنهایی که فرمانده لشکر تو هستند پیرو من هستند لذا اینجا مامون می خواست با این کار قداست زایی بکند.
برخی دیگر از اهداف مامون به اختصار عبارت بودند از:
5 - نظارت و محدود ساختن حضرت رضا(علیه السلام) و جلوگیری از رفت و آمد شیعیان نزد حضرت.
6- بازیابی وجاهت مردمی که از بین رفته بود
7- شناسایی شیعیان خالص که در این جهت، تاحدودی موفق هم شدند.
سایت سخن تاریخ: کیفیت شهادت امام رضا(علیه السلام) چگونه بود؟
مامون ازپیشنهاد ولایتعهدی به امام اهدافی داشت و حضرت هم باید کاری بکند تا اینکه مامون را در اهدافش ناکام بگذارد. حضرت به اجبارقبول کرد و فرمود: به شرطی ولایت عهدی را می پذیرم که من در هیچ کاری دخالت نداشته باشم؛ نه نصبی، نه عزلی و نه تصمیم گیری و نه مشورت. به هیچ عنوان من نباید دخالت داشته باشم. این در حالی است که معمولا مسئولیت هایی بر عهده ولیعهد می باشد. ایشان با این شرط مهم بسیاری اهداف مأمون را ناکام گذاشت. بر همین اساس مامون کوشید تا حضرت را از سر راه بردارد. او امام را به شهادت رساند و جالب اینکه مامون در شهادت ایشان گریه می کند و با سر و پای برهنه می آید و می گوید: یابن عم من نمی دانم کدام مصیبت بر من سخت تر است، فقدان و فراغ تو یا این تهمتی که الآن به من زده اند که من، تو را ترور و مسموم کرده ام. یعنی همان جا شایعه شد و حتی مامون به عبدالله بن موسی (از پسر عموهای حضرت) پیشنهاد کرد بیا و من ولایت عهدی را به تو بسپارم. گفت دقیقا می دانم تو چه گفتی. با کنایه گفت تو حضرت را ترور نکردی؟ می خواهی همین بلا را سر من هم بیاوری؟
خیلی تلاش کرد خود را از ترور و شهادت حضرت تبرئه کند اما بین شیعیان بالاتفاق مشهور شد که حضرت به دست مامون به شهادت رسید. مطلب دیگر اینکه مامون خواست امام رضا(علیه السلام) را پشت سر پدرش دفن بکند یعنی هارون در قبله قبر حضرت باشد ولی حضرت فرموده بودند اگر تمام کلنگ ها جمع شود، نخواهند توانست و نشد و قبر حضرت در قبله قبر هارون قرار گرفت.
سایت سخن تاریخ: از اینکه وقت خودتان را به ما اختصاص دادید، سپاسگزاریم.